ايرانيان و نقش آنان در دوران ظهور

مجله الكترونيكي

 

قبل از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، كشور ايران در تصور غربيها پايگاهى حياتى، آن هم در مرز شوروى و در قلب جهان اسلام به حساب مى آمد و از ديدگاه مسلمانها كشورى اسلامى و اصيل به شمار مى رفت كه «شاه» سر سپرده غرب و هم پيمان اسرائيل بر آن حكومت مى كرد و براى خوش خدمتى به اربابانش، كشورش را دربست در اختيار و خدمت آنان قرار داده بود.

علاوه بر آنچه كه در تصور ديگران بود، در ذهن يك فرد شيعه مانند من، كشورى بود كه در آن مرقد مطهر امام رضا، عليه السلام، و حوزه علميه قم وجود داشت، كشورى داراى تاريخى اصيل و ريشه دار در تشيع و علما و انديشمندان شيعه و تاليفات گرانبها، زمانى كه به روايات وارده در خصوص مدح و ستايش ايرانيان بر مى خوريم و آنها را بررسى مى كنيم، به يكديگر مى گوييم: اين روايات مانند روايتهايى است كه مدح و ستايش و يا مذمت اهل يمن، و يا بنى خزاعه را مى نمايد. از اين رو هر روايتى كه مدح و ستايش و يا مذمت گروهها و قبيله ها و بعضى كشورها را در بر دارد، نمى تواند بدون اشكال باشد. گرچه اين روايات صحيح و درست مى باشند، اما مربوط به تاريخ گذشته و احوال مختلف ملتهاى صدر اسلام و قرنهاى اوليه آن است.

اين طرز فكر رايج بين ما بود، كه امت اسلامى در حالتى جاهلانه، فرمانبردار سلطه كفر جهانى و نوكران اوست، در بين ملتها هيچ يك بر ديگرى برترى ندارد و چه بسا همين ايرانيان مورد بحث، بدتر از ساير ملتها بوده اند، به دليل اينكه آنان طرفداران تمدنى كفر آميز و برترى جوييهاى ملى و نژادى بوده اند كه سر سپردگانى چون شاه و اربابان غربى اش براى ايجاد چنين تز و طرز فكرى و تربيت مردم ايران، بر همين روش پافشارى مى كردند.

... تا اينكه پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، مسلمانان را در سطح جهان غافلگير كرد و قلبهاى غمگين آنان را چنان از خوشحالى و شادى سرشار نمود كه در قرنهاى گذشته بى سابقه بود، بلكه بالاتر، آنان تصور چنين پيروزى را نداشتند. اين سرور و خوشحالى همه كشورها و ملتهاى مسلمان را در بر گرفت، از جمله مظاهر خوشحالى مردم، اين بود كه همه جا صحبت از فضل و برترى ايرانيان و طرفداران سلمان فارسى بود، بطور مثال، يكى از صدها عنوانى كه در غرب و شرق جهان اسلام منتشر و پخش شد، عنوان و تيتر مجله تونسى «شناخت » بود كه در آن آمده بود: «پيامبر، صلى الله عليه وآله، ايرانيان را جهت رهبرى امت اسلامى برمى گزيند» اين نوشته ها، خاطرات ما را درباره ايرانيان تجديد كرد و دريافتيم رواياتى كه از پيامبر، صلى الله عليه وآله، درباره آنان وارد شده است تنها مربوط به تاريخ گذشته آنها نبوده، بلكه ارتباط به آينده نيز دارد...

ما با مراجعه به منابع و تفسير و بررسى روايات مربوط به ايرانيان، به اين نتيجه رسيديم كه اين روايات و اخبار بيش از آنكه مربوط به گذشته باشد، مربوط به آينده است و جالب اينكه اينگونه روايات در منابع حديث اهل سنت بيشتر از شيعه وجود دارد.

چه مى توان كرد، زمانى كه در روايات مربوط به حضرت مهدى، عليه السلام، و زمينه سازى حكومت آن بزرگوار، ايرانيان و يمنيها داراى سهم بسزايى بوده و كسانى هستند كه به مقام ايجاد زمينه مناسب براى ظهور آن حضرت و شركت در نهضت وى نائل مى شوند... و همچنين افراد شايسته اى از مصر و مؤمنانى حقيقى از شام و گروههايى از عراق... نيز از اين فيض بهره مند مى شوند و همينطور ساير دوستداران آن حضرت كه در گوشه و كنار جهان اسلام پراكنده هستند، از اين موهبت برخوردار مى شوند، بلكه آنان از ياران ويژه و وزرا و مشاورين آن حضرت، ارواحنافداه، مى باشند.

ما اينك، رواياتى را كه پيرامون ايرانيان بطور عموم وارد شده است مورد بررسى قرار داده و سپس به نقش آنان در زمان ظهور مى پردازيم.

آيات و اخبار در ستايش ايرانيان 

رواياتى كه درباره ايرانيان پيرامون آياتى كه تفسير به ايرانيان شده وارد گرديده است، تحت اين نه عنوان است:

الف. طرفداران سلمان فارسى ب. اهل مشرق زمين ج. اهل خراسان د. ياران درفشهاى سياه ه. فارسيان و. سرخ رويان ز. فرزندان سرخ رويان ح. اهل قلم ط. اهل طالقان.

البته خواهيد ديد كه غالبا مراد از اين عناوين يكى است، اخبار ديگرى نيز وجود دارد كه با عبارتهاى ديگرى از آنان ياد كرده است.

1. در تفسير قول خداى سبحان: «ها انتم هولاء تدعون لتنفقوا فى سبيل الله فمنكم من يبخل و من يبخل فانما يبخل عن نفسه والله الغنى وانتم الفقراء و ان تتولوا بستبدل قوما غيركم ثم لايكونوا امثالكم ». (1)

اينك شما كسانى هستيد كه فراخوانده مى شويد تا در راه خدا انفاق كنيد، برخى از شما در انفاق بخل مى ورزد و كسى كه بخل مى كند و خداوند بى نياز است و شما نيازمنديد و اگر روگردان شويد خداوند گروهى را غير از شما جايگزينتان مى نمايد و آنان مثل شما نيستند.

صاحب كشاف نقل كرده كه از پيامبر، صلى الله عليه وآله، درباره كلمه «قوم » كه در آيه شريفه آمده است سؤال شد. سلمان فارسى نزديك پيامبر، صلى الله عليه وآله، نشسته بود آن حضرت با دست مبارك خود به ران پاى سلمان زد و فرمود:

«به خدايى كه جان من در دست و قدرت اوست، اگر ايمان به كهكشانها بستگى داشته باشد مردانى از فارس به آن دست مى يابند.» (2)

به نقل صاحب «مجمع البيان» از امام باقر، عليه السلام، روايت شده كه فرمود:

«اى اعراب، اگر روى برگردانيد، خداوند گروه ديگرى را جايگزين شمامى گرداند يعنى ايرانيان»

و صاحب «الميزان» آورده كه «درالمنثور» روايتى را عبدالرزاق و عبد بن حميد و ترمذى و ابن جرير و ابن ابى حاتم و طبرانى در كتاب «اوسط » و بيهقى در كتاب «دلائل »... از ابوهريره نقل كرده است كه وى گفت: پيامبر، صلى الله عليه وآله، اين آيه را «و ان تتولوا يستبدل قوما غيركم، ثم لا يكونوا امثالكم » قرائت فرمود، عرض كردند يا رسول الله! اينها چه كسانى هستند كه اگر ما رويگردان شويم جايگزين ما مى شوند؟ پيامبر اسلام، صلى الله عليه وآله، با دست مبارك به شانه سلمان فارسى زد و سپس فرمود:

«او و طرفداران او، به خدايى كه جانم در دست قدرت اوست اگر ايمان بستگى به كهكشانها داشته باشد مردانى از فارس (ايرانيان) به آن دست مى يابند.» (3)

مانند اين روايت به طرق ديگرى از ابوهريره و همچنين از ابن مردويه از جابر بن عبدالله نقل شده است.

در اين روايت دو معنا كه همه بر آن اتفاق دارند، وجود دارد كه عبارتند از:

1. ايرانيان (فرس) خط و جناح دومى بعد از اعراب، براى به دوش كشيدن پرچم اسلام مى باشند.

2. آنان به ايمان دست مى يابند هرچند از آنان دور و دسترسى به آن دشوار باشد.

چنانكه در همين روايت سه مطلب قابل بحث است:

اولا: اينكه خداوند متعال اعراب را تهديد به جايگزينى ايرانيان نموده است، آيا مخصوص زمان نزول آيه در زمان پيامبر، صلى الله عليه وآله، است و يا اينكه مربوط به همه نسلهاست، بگونه اى كه داراى اين معنى باشد: اگر شما (اعراب) از اسلام رويگردان شويد در هر نسلى كه باشد ايرانيان (فرس) را جايگزين شما مى گرداند؟

ظاهر معنى اين است كه به حكم قاعده «مورد، مخصص نمى باشد» اين نكته در همه نسلهاى بعدى نيز استمرار دارد و آيات مباركه قرآن در هر طبقه و نسلى، نقش خورشيد و ماه را دارند (يعنى در نورافشانى يكسان اند) چه اينكه اين مطلب در روايات آمده و مفسران نيز بر آن اتفاق نظر دارند.

ثانيا: حديث شريف مى گويد مردانى از فارس به ايمان دست خواهند يافت نه همه آنان، بديهى است كه اين خود، ستايشى است نسبت به افراد نابغه اى از بين آنها نه جميع آنها.

اما ظاهر آيه شريف و روايت اين است كه هر دو، بطور عام ستايش از «فرس » مى نمايند، چون در ميان آنان كسانى هستند كه به درجه دستيابى به ايمان و يا علم مى رسند. بويژه با ملاحظه اينكه صحبت از گروهى است كه بعد از اعراب حامل آيين اسلام هستند، بنابراين مدح و ستايشى كه براى آنان به شمار آمده بدين جهت است كه آنها زمينه مناسبى براى به وجود آمدن نوابغ خود مى باشند و از آنان اطاعت و پيروى مى كنند.

ثالثا: آيا تاكنون رويگردانى اعراب از اسلام و جايگزين شدن «فرس » به جاى آنان صورت گرفته است يا خير؟

جواب: بر اهل دانش و علم، پوشيده نيست كه مسلمانان امروز، اعم از عرب و غير عرب از اسلام واقعى اعراض نموده و رويگردان شده اند. بدين ترتيب متاسفانه فعل شرط، در آيه شريفه « ان تتولوا; اگر رويگردان شويد» تحقق يافته و تنها جواب شرط، يعنى جايگزين شدن فرس به جاى آنان باقى مانده است، در اين زمينه هم با دقتى منصفانه مى توان گفت كه وعده الهى، در آستانه تحقق است.

بلكه، روايت بعدى كه در تفسير «نورالثقلين» آمده است دلالت دارد كه اين جايگزينى، در زمان بنى اميه حاصل شده است، چون زمانى كه عربها متوجه مراكز و مناصب و مال اندوزى شدند، فرس (ايرانيان) به كسب علوم اسلامى روى آورده و از آنان سبقت گرفتند. از امام صادق، عليه السلام، منقول است كه فرمود:

«قد والله ابدل خيرا منهم، الموالى ».

سوگند به خدا كه بهتر از آنها را جايگزين فرمود، يعنى عجم را.

گرچه تعبير به «موالى» در آن روز شامل غير فرس (ايرانيان) يعنى تركان و روميها كه اسلام آورده بودند نيز مى شده است، اما آنچه مسلم است «فرس» به عنوان مركز ثقل، اكثريت آنان را تشكيل مى داده اند. بويژه با توجه به شناخت امام صادق، عليه السلام، نسبت به تفسيرى كه پيامبر، صلى الله عليه وآله، از آيه شريفه درباره «فرس» فرموده است.

2. در تفسير گفته خداى سبحان:

«هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين× و اخرين منهم لما يلحقوا بهم و هوالعزيز الحكيم ». (4)

اوست آنكه برانگيخت در بين درس نخوانده ها رسولى را از خودشان كه آيات خدا را بر آنان مى خواند و آنان را پاك مى سازد و كتاب و حكمتشان مى آموزد اگر چه قبلا در گمراهى آشكارى بودند و افراد ديگرى از ايشان كه به آنان نپيوسته اند و اوست خداى عزيز و حكيم.

مسلم، در صحيح خود از ابوهريره روايت كرده كه گفت: «ما حضور پيامبر، صلى الله عليه وآله، بوديم كه سوره مباركه جمعه نازل شد و حضرت آن را تلاوت فرمود تا رسيد به آيه «و آخرين منهم لما يلحقوا بهم » مردى از او سؤال كرد، يا رسول الله! اينان چه كسانى هستند كه هنوز به ما نپيوسته اند؟ حضرت پاسخ نفرمود: ابوهريره گفت: سلمان فارسى نيز در بين ما بود پيامبر، صلى الله عليه وآله، دست مباركشان را بر سر سلمان نهاد و فرمود: به خدايى كه جانم در دست قدرت اوست اگر ايمان بستگى به كهكشانها داشته باشد مردانى از اينها (طرفداران سلمان) به آن دست خواهند يافت ».

در تفسير على بن ابراهيم، ذيل آيه «و آخرين منهم لما يلحقوا بهم» آمده است كه: «و افراد ديگرى كه به آنها نپيوسته اند» يعنى كسانى كه بعد از آنان اسلام آورده اند. و صاحب «مجمع البيان » آورده است: آنان همه افراد بعد از اصحاب هستند تا روز قيامت، سپس گفته است كه آنان عجمها و كسانى كه به لغت عربى حرف نمى زنند مى باشند چون پيامبر، صلى الله عليه وآله، به سوى هركسى كه وى را مشاهده كرده و كسانى كه بعدا مى آيند، اعم از عرب و عجم برانگيخته و مبعوث شده است به نقل از سعيد بن جبير و نيز امام باقر، عليه السلام.

مطلق بودن كلمه «و آخرين منهم» اقتضا دارد كه شامل همه طبقات و نسبهاى بعدى از زمان پيامبر، صلى الله عليه وآله، از عرب و غيرعرب شود، اما با مقايسه كلمه «اميين» و «آخرين » بهتر است كه بگوييم مراد از «اميين» اعراب و از «آخرين» افرادى از غيرعرب كه اسلام مى آورند مى باشد، چنانكه بعضى روايات اهل بيت، عليهم السلام، گوياى اين مطلب است و صاحب «كشاف » نيز همين مبنا را پذيرفته است.

بنابراين، پيامبر، صلى الله عليه وآله، كه آيه شريف را به «فرس» تفسير نموده است، در حقيقت منطبق بر مصداق مهمى براى كلمه «آخرين » و يا مهم ترين مصداق، از بين مصاديق آن مى باشد، گرچه صرف تطبيق، باعث فضل و برترى بيشتر نمى گردد، اما چون پيامبر، صلى الله عليه وآله، آنان را ستوده به اينكه آنان به ايمان و علم و يا اسلام هر چند دور و مشكل باشند نائل خواهند شد و از طرفى رسول خدا، صلى الله عليه وآله، در تفسير هر دو آيه عمدا، عين گفته خود را تكرار مى كنند و زدن آن حضرت بر شانه سلمان فارسى، دليل روشنى بر اين مدعى است.
 

1. سوره محمد(47)، آيه 38.
2. الزمخشرى، جارالله محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 4، ص 331.
3. الطباطبايى، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج 18، ص 25.
4. سوره جمعه(62)، آيات 2 -3.

منبع: ماهنامه موعود شماره 10-11

اشاره: نويسنده در قسمت اول مقاله حاضر، پس از ذكر برخى از آيات قرآن، رواياتى را كه در آنها به ايرانيان به عنوان مصداق اين آيات اشاره شده، مورد بررسى قرار دادند. 

اينك در ادامه اين مطلب، آيه اى ديگر مورد بررسى قرار گرفته و پس از آن تعدادى از رواياتى كه در آنها به ستايش ايران پرداخته شده، بيان مى گردد.

3. در تفسير كلام خداى بزرگ: وقضينا الى بنى اسرائيل فى الكتاب لتفسدن فى الارض مرتين و لتعلن علوا كبيرا. فاذا جاء وعداولهما بعثنا عليكم عبادا لنااولى باس شديد فجاسواخلال الديار و كان وعدا مفعولا. (1)

به بنى اسرائيل اعلام نموديم در كتاب،«تورات » كه دوبار درزمين فساد و سركشى بزرگى خواهيد كرد، پس چون وعده يكى از آنها(فساد) برسد. بندگانى از خودرا كه داراى قوت و نيرومندى شگرفى هستند به طرف شمامى فرستيم تا در همه جا جستجو كنند واين وعده اى انجام شده است.

در تفسير «نورالثقلين » از «روضه كافى» درباره تفسير آيه شريفه «بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باس شديد» از امام صادق،عليه السلام، نقل شده است كه فرمود:

آنان كسانى هستند كه خداوندتبارك و تعالى قبل از ظهور قائم،عليه السلام، آنها را برمى انگيزد وآنان دشمنى از آل پيامبر، صلى الله عليه وآله، را فرانمى خوانند مگر اينكه او را به قتل مى رسانند.

و «عياشى» در تفسير خود ازامام باقر، عليه السلام، روايت كرده كه حضرت آيه شريفه «بعثناءعليكم عبادا لنا اولى باس شديد»را قرائت مى كردند، سپس فرمودند:

او قائم، عليه السلام، و ياران اويندكه داراى قوت و نيروى زيادمى باشند.

و در «بحارالانوار» روايت شده كه روزى امام صادق، عليه السلام،آيه شريفه فوق را قرائت كردند; دراين هنگام ياران آن حضرت ازايشان پرسيدند: «فدايت شويم اينهاچه كسانى هستند؟» آن حضرت درپاسخ سه مرتبه فرمودند: «به خداسوگند آنان اهل قم هستند» (2)

بررسى روايات:

اما رواياتى كه از طريق شيعه و سنى در ستايش ايرانيان و نقش آنان در به دوش كشيدن درفش هدايت اسلام وارد شده، بسياراست، از آن جمله اند:

1. روايت «مبارزه بااعراب، براى بازگشت به اسلام»

«ابن ابى الحديد» معتزلى درشرح نهج البلاغه نقل كرده است كه:

روزى اشعث بن قيس نزداميرمؤمنان، عليه السلام، آمد و از ميان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزديكى حضرت رساند، بعد رو به آن بزرگوار كرده و گفت: اى اميرمؤمنان اين سرخ رويان (ايرانيان) كه اطراف شما را گرفته و نزديك شما نشسته اندبر ما چيره شده اند. در اين لحظه كه حضرت كاملا سكوت فرموده و سر رابه زير افكنده و با پاى خود آرام به منبر مى كوبيد (يعنى اشعث چه گفتى) ناگهان «صعصعة بن صوحان »، يكى از ياران باوفاى حضرت، گفت: ما را با اشعث چه كار؟امروز اميرمؤمنان، عليه السلام،درباره اعراب مطلبى را مى فرمايد كه هميشه بر سر زبانها خواهد ماند وفراموش نمى گردد، سپس حضرت پس از درنگى اندك، سر را بالا گرفته وفرمود: كدام يك از اين شكم پرستان بى شخصيت مرا معذور مى دارد و حكم به انصاف مى كند، كه برخى از آنهامانند الاغ در رختخواب خود مى غلتد وديگران را از پند آموختن محروم مى سازد! آيا مرا امر مى كنى آنان(ايرانيان) را طرد كنم؟ هرگز طردنخواهم كرد. چون در اين صورت اززمره جاهلان خواهم بود. اما سوگندبه خدايى كه دانه را شكافت وبندگانش را آفريد حتما شما را براى برگشت مجدد به آيين تان سركوب مى كنند همانگونه كه شما آنان(ايرانيان) را در آغاز، براى پذيرش اين آيين سركوب نموديد. (3)

اشعث  بن قيس رئيس قبيله بزرگ «كنده »، از سران منافقين و از جمله كسانى بوده كه در قتل اميرمؤمنان، عليه السلام، شركت داشت و دختر او«جعده » نيز همسر امام مجتبى،عليه السلام، بود كه آن حضرت رابوسيله زهر مسموم نمود و پسرش «محمدبن اشعث » از جمله افرادى بوده كه در به شهادت رساندن سيدالشهدا حضرت حسين بن على،عليه السلام، سهيم بوده است.

به گفته روايت، اشعث در صف آخر نمازگزاران آنگونه كه آداب مسلمانهاست ننشست، بلكه صفهارا شكافت و گردنهاى نمازگزاران رااين طرف و آن طرف زد تا در صف اول نماز بگزارد، همينكه به قسمت جلو رسيد گروه انبوهى از ايرانيان را ديد كه اطراف منبر اميرمؤمنان،عليه السلام، گرد آمده اند. اشعث باقطع كردن خطبه و سخنرانى حضرت، با صداى بلند، آن بزرگواررا مخاطب ساخت: اى امير مؤمنان!اين سرخ رويان بر ما چيره شده اند.البته سر اينكه تعبير به سرخ رويان كرده اين است كه عربها رنگ سبز رااگر زياد باشد سياه مى گويند به همين جهت در اثر سرسبزى وبسيارى نخل خرمادر عراق، آن كشور را «ارض سواد» يعنى سرزمين سياه مى نامند. از اين رو ازسفيد نيز تعبير به سرخ مى كنند.بدين جهت عجم (ايرانيان) را چون سفيدپوست هستند، سرخ رويان و يافرزندان سرخ رويان مى گويند.

اما اينكه اميرمؤمنان،عليه السلام، مكرر با پاى مباركش به منبر زد، شايد به اين خاطر بود كه مى خواستند با اين كار خود به اشعث بگويند: تو چه مى گويى؟ درواقع مى خواستند با سكوت خودپاسخ او را بدهند.

اما «صعصعة بن صوحان عبدى » كه از ياران برگزيده آن حضرت بود. اهميت قضيه را درك كرد كه منظور اشعث طرح خلافت مسلمانهاست كه از ارزشهاى دنيوى است و بايد ويژه اعراب وامثال آنان باشد. و سزاوار نيست مسلمانهاى جديد و سفيدپوست(ايرانيان) اطراف حضرت جمع شده باشند و از اشعث به آن بزرگوارنزديكتر باشند. وانگهى صعصعة عارف به آن موازين اسلامى بود كه اميرمؤمنان، عليه السلام، به آنهاملتزم است. با توجه به اين شناخت صعصعة مى دانست كه جواب امام،عليه السلام، به اشعث كوبنده خواهدبود. از اين رو صعصه با جمله «ما رابا اشعث چه كار؟» او را سرزنش كرد كه چنين نعره عشيره اى ونژادپرستانه را بر ضد ايرانيان سرداد. كه امام، عليه السلام، پس ازسكوتى طولانى سرش را بالا گرفت اما نه اينكه به اشعث نگاه كند وجوابش را بدهد بلكه از او روى گردانيده مسلمانان را مورد خطاب قرار داد كه: چه كسى مرا معذورمى دارد؟ چه كسى به انصاف حكم مى كند درباره من، از اين افرادبى شخصيت كه يكى از آنان كه نه داراى انديشه است و نه هدف بلكه انسانى كودن و پرخواب وشهوتران است كه با لوليدن دررختخواب از ناز و نعمت و پرخورى و شكمبارگى مانند حيوان، به بى شخصيتى و كسل بودن و تنبلى خود اكتفا ننموده، بلكه ديگران را نيزاز آموختن معارف دين محروم مى كند و آنان را مورد طعنه قرارمى دهد زيرا آنان (ايرانيان)قلبهايشان متوجه علم و اهل دانش بوده و اطراف امام و پيشواى خود ومنبر وى گرد مى آيند.

اى اشعث! آيا مرا امر مى كنى كه آنان را طرد كنم آنگونه كه گروهى مرفه از طرفداران حضرت نوح،عليه السلام، چنين درخواستى را ازاو نمودند و بدو چنين گفتند: «افرادى كه اطراف تو را گرفته و از تو پيروى مى كننند جز اراذل و اوباش وبى انديشه ها نيستند»، بلكه اى اشعث!پاسخ من به تو همان پاسخ پيامبرخدا حضرت نوح، عليه السلام، به افراد پست و بى شخصيت قوم خودش مى باشد كه فرمود: «من آنان را طرد نخواهم كرد چون دراين صورت از جمله جاهلان خواهم بود.»

سپس مولاى متقيان، عليه السلام- با سوگندهايى كه پيامبر اسلام،صلى الله عليه وآله، از آينده كسانى كه اطراف منبر او حلقه زده بودند وطرفدارانش [خبر داده بود] - گفتارخود را به پايان برد مانند فقره اى ازخطبه گذشته كه فرمود:

سوگند به خدايى كه دانه راشكافت و موجودات زنده را آفريد،البته آنان شما (اعراب) را براى اينكه به آيين اسلام برگرديد سركوب مى كنند آنگونه كه شما در اوايل، آنان(ايرانيان) را مى زديد تا داخل در دين اسلام شوند.

اين مطلب دلالت دارد كه وعده الهى بزودى در بين اعراب محقق مى شود و آنان از دين روبرمى گردانند و خداوند فرس(ايرانيان) را جايگزين آنها مى نمايدكه مانند آنان عرب زبان نيستند... ودلالت دارد كه پيروزى اسلام در اين مرحله از ايران آغاز شده و به طرف قدس ادامه مى يابد و مقدمه براى ظهور حضرت مهدى، عليه السلام،است.

2. روايت «شيران بى فرار»

اين روايت را «احمد بن حنبل » ازپيامبر، صلى الله عليه وآله، نقل كرده كه آن حضرت فرمود:

نزديك است كه خداوند متعال،اطراف شما را از عجم پر نمايد، آنان چون شيرانى هستند كه اهل فرارنيستند طرفهاى درگير و دشمنان شمارا مى كشند و از غنيمتهاى شمااستفاده نمى كنند. (4)

اين روايت را «ابونعيم» در كتاب خودش به چند طريق از «حذيفه » و«سمرة بن جندب » و «عبدالله بن عمر» نقل كرده است، الا اينكه او به جاى عبارت «از غنائم شما استفاده نمى كنند» «استفاده مى كنند» آورده است. (5)

3. روايت «گوسفندان سياه و سفيد»

اين روايت را نيز «حافظ ابونعيم » در كتاب خود به چند طريق از«ابوهريره » و از مردى از صحابه واز «نعمان بن بشير» و «مطعم بن جبير» و «ابوبكر» و «ابو يعلى » و«حذيفه يمانى » از پيامبر،صلى الله عليه وآله، نقل كرده است كه عبارت حديث، از حذيفه مى باشد:

پيامبر، كه درود و سلام خدا بر اوباد، فرمود: امشب خواب ديدم گوسفندانى سياه پشت سرم درحركت اند، سپس گوسفندان سفيدى به آنها پيوستند، به طورى كه ديگرگوسفندان سياه را نديدم، ابوبكر گفت:اين گوسفندان سياه اعراب هستند كه از شما پيروى مى كنند و گوسفندان سفيد عجم هستند كه از شما پيروى مى كننند و آنقدر تعداد آنان زيادمى شود كه عربها در بين آنها ديده نشده و به شمار نمى آيند، پيامبر، كه درود و سلام خدا بر او باد، فرمود:درست است فرشته وحى هم چنين تعبير كرده است. (6) در روايات ابو نعيم عبارات گوناگونى است كه تعبير ابوبكر درآنها نيست و در برخى از آن روايات آمده است كه پيامبر،صلى الله عليه وآله، در خواب ديد كه گوسفندان سياهى را آب مى دهد كه گوسفندان سفيد بسيارى نيز به طرف ايشان روى آوردند... تا آخر.

4. روايت «ايرانيان، طرفداران اهل بيت »

حافظ ابونعيم اين روايت را دركتاب ياد شده از «ابن عباس » نقل كرده و گفته است:

نزد پيامبر، صلى الله عليه وسلم،صحبت از فارس ها به ميان آمد،حضرت فرمود: فارس ها (ايرانيان)طرفداران و دوستداران ما اهل بيت هستند. (7)

5. روايت «عجم، مورد اعتمادپيامبر»

اين روايت را نيز ابونعيم دركتاب خويش از «ابوهريره » روايت كرده كه گفت:

نزد پيامبر، صلى الله عليه وسلم،سخن از موالى و عجمها به ميان آمد،حضرت فرمود: سوگند به خدا من بيش از شما (و يا بيشتر از بعضى از شما)به آنها اعتماد دارم. (8)

قريب به همين مضمون را«ترمذى » در كتاب خود آورده است (9) ، البته لفظ عجمها در اينجا اعم از عجم (ايرانى) است و شامل غيرعرب از عجم، مانند تركان وغيرآنها نيز مى شود.

6. روايت «آيا مردم، كسانى جزفارسيان و روميان اند؟»

ابونعيم در كتاب خود، اين روايت را از ابوهريره نقل كرده كه پيامبر،صلى الله عليه وسلم، فرمود:

امت من آنچه را كه امتهاى گذشته ونسلهاى قبل از آنان گرفته اند وجب به وجب و متر به متر خواهند گرفت. گفته شد: يا رسول الله همانگونه كه فارس و روم انجام دادند؟ حضرت فرمود:مردم كدامند غير از فارسها وروميان؟ (10)

اين روايت، به حقيقتى از تاريخ تمدن اشاره دارد و آن اينكه فرس(عجم) و روميان يعنى غربى هامركز ثقل تمدن بشريت را در تاريخ تشكيل مى دهند و ما در زمان خود،شاهديم كه هيچ ملتى مانند فرس(ايرانيان) بر سر تمدن، طرف درگير،با غربيها نيست.


پى نوشت:

1. سوره اسراء (17)، آيه 4-7.

2.المجلسى،محمدباقر،بحارالانوار،ج 60،ص 216.

3. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 284.

4. ابن حنبل، احمد، مسند، ج 5، ص 11.

5. ابو نعيم الاصفهانى، احمد بن عبدالله، ذكراخبار اصبهان، ص 13.

6. همان، ص 8-10.

7. همان، ص 11.

8. همان، ص 12.

9. الترمذى، ابو عيسى محمد بن عيسى، سنن، ج 5،ص 382.

10. ابونعيم الاصفهانى، احمدبن عبدالله، همان، ص 11.

منبع: ماهنامه موعود شماره 12