بيترديد،
جامعة منتظر، همچون هر جامعة ديگري، دشمناني دارد که منافع آن
را هدف گرفتهاند و کيان آن را تهديد ميکنند. جامعه منتظر
نيز، طبيعتاً به دنبال منافع خويش است که در تصرف دشمنان قرار
دارد. علاوه براين، جامعة منتظــر و دولتي که در آن، با
محوريــت ارزشهاي انتظار شکل گرفته، جامعه و دولــتي
ايدئولوژيک است که به دنبال اهداف خاص عقيدتي خويش در همة پهنة
کرة خاکي بوده و برنامة ويژهاي را براي کل جهان بشري دنبال
ميکند. اين امور، باعث پيدايش اصطکاک در روابط ميان جامعه و
دولت منتظر از يک سو و جوامع ديگر از طرف ديگر شده و احياناً
جنگهايي را به وجود ميآورد. بحثي که در اين جا مطرح و اين
پژوهش به دنبال يافتن پاسخ آن است، تعيين محــدودة اختيـــارات
دولت منتظر در جنگ و صلح است؛ به اين معنا که دولت منتظر بر
اساس چه معيارها و ملاکهايي به جنگ يا صلح اقدام ميکند؟ و
آيا اساساً دولت منتظر ميتواند شروع کننده جنگ باشد؟
دولت منتظر
منظور از دولت منتظر در پژوهش حاضر، مجموعة حاكميت حاكم بر
جامعة منتظر است كه اختيار جنگ و صلح را با ساز و كارهاي
قانوني خاصي در اختيار دارد. هم چنين حاكميتي است كه در جامعة
منتظر شكل گرفته و به نوعي تحت تأثـــير انديــشه مهدويت و
آموزههاي انتظار ميباشد. دولتي كه خود را متعهد و پايبند به
ارزشهاي انتظار و ترويج آنها ميداند نيز، دولت منتظر خوانده
ميشود. يكي از اصليترين اشكال دولت و حكومت منتظر، حكومت
ولايت فقيه است.
ولايت فقيه و جنگ و صلح
محدوده اختيارات ولي فقيه در جنگ و صلح در دو حوزه دفاع و جهاد
ابتدايي قابل بحث و بررسي است.
جهاد ابتدايي
جهاد در لغت به معناي مشقت و سختي و در اصطلاح شرعي، بذل جان و
مال در جنگ با مشركان و طغيانگران است.(1) منظور از جهاد
ابتدايي، جنگيدن با كفار و مشركان با هدف دعوت آنها به اسلام و
توحيد و عدالت است.(2) مشهور ميان فقهاي شيعه آن است که در
جهـــاد ابتدايي حضور خود امام يا نايــب خاص آن حضرت، شرط
مشروعيت آن بوده و فقيه جامع الشرايط، نميتواند متولي امر
جهاد ابتدايي گردد.(3) عدهاي از فقهاي شيعه نيز، بر اين امر
ادعاي اجماع نمودند.(4) قايلان به عدم مشروعيت جهاد ابتدايي در
عصر غيبت به احاديثي نيز، استدلال ميکنند که از آن جمله
ميتوان به خبر بشير دهان اشاره کرد. وي به امام صادق(ع) عرض
کرد: در خواب ديدهام که به شما عرض کردم که آيا جنگ به همراه
امامي که اطاعتش واجب نيست، مانند خوردن خون و گوشت مرده و خوک
حرام است؟ شما فرموديد: آري، چنين است. راوي گفت: سپس امام
صادق(ع) به من فرمود: آري، چنين است.(5) ولي به نظر ميرسد
اجماعي که بر اين نظريه وجود دارد، به استناد همين روايات شکل
گرفته و ارزش پژوهشي ندارد. بنابراين، با دقت در مفاد اين
روايات ميتوان صحت و سقم اين نظريه را دريافت.
به نظر ميرسد، علت اينکه فقها، وجود امام يا نايب خاص آن
حضرت را در مشروعيت جهاد ابتدايي شرط دانستهاند، آمدن عنوان
امام عادل در روايات باب جهاد ابتدايي است؛ در حاليکه عنوان
امام عادل اعم از امام معصوم بوده ونسبت بين آنها عموم مطلق
است. يعني لزوماً هر امام عادلي معصوم نميباشد. به عبارت
ديگر، در اين مسئله سه عنوان وجود دارد:1-امام معصوم؛ 2-
امام عادل؛ 3- امام جائرز
آنچه از مجموع اين روايات به دست ميآيد، آن است که در زير
پرچم امام جائر نميتوان جهاد كرد و براي مشروعيت جهاد ابتدايي
به طور حتم ميبايست امام عادل عهدهدار فرماندهي سپاه اسلام
باشد. اما اگر بتوان اثبات کرد که امام عادل، مصاديقي غير از
معصومان(ع) نيز دارد، ميتوان گفت که مشروعيت جهاد ابتدايي
تنها در اجازة امام معصوم منحصر نخواهد بود و فقيه جامع
الشرايط در زمان غيبت، مصداق عنوان امام عادل است؛ زيرا ولايت
او از سوي معصوم تأييد شده وفقيه به نيابت از آن حضرت، به
اداره امور جامعه ميپردازد. رواياتي که فقها را وارث انبيا(6)
خلفاي پيامبر(7)، حصون اسلام(8)، حجت خدا(9) و حاکم(10) معرفي
ميکند و مجاري امور را به دست آنها(11) ميداند نيز، به اين
مهم اشاره دارد. دليل ديگر مشروعيت جهاد ابتدايي در عصر غيبت،
توجه به فلسفة اين جهاد است؛ زيرا علت تشريع جهاد ابتدايي، رفع
فساد از زمين و جلوگيري از بندگي شيطان است. اين مسئله، به
زمان خاصي اختصاص ندارد و مختص دانستن جهاد ابتدايي به معصوم
با اين فلسفة تشريع، جهاد ابتدايي ناهمآهنگ است.(12)
آية الله خويي(ره) دليل ديگري نيز براي مشروعيت جهاد ابتدايي
در عصر غيبت ذکر ميکند. وي ميگويد: گرفـــتن جزيه در عصر
غيبت از کفار جايز ميباشد و اين، به معـــناي مشروعيت جهاد
ابتدايي در اين عصر است؛ زيرا گرفتن جزيه در مقابل ترک جنگ با
مسلمانان از سوي کفار جايز است. بنابراين، اگر جنگ با آنها در
اين عصر مشروع نباشد، گرفتن جزيه از آنها نيز مشروع نخواهد
بود.(13)
مسئله ديگري كه در بحث مشروعيت جهاد ابتدايي در زمان غيبت،
مطرح است (و در اين مقاله فقــط به صورت طرح مسئله آمده است )
وضعيت مسلمانان غير شيعه ميباشد. در صورتي که همة امکانات
غلبه بر دولتهاي غير شيعه فراهم باشد و مصلحت نيز اقتضا کند،
آيا فقيه جامع الشرايط ميتواند به عنوان جهاد ابتدايي وبا هدف
آزاد سازي اين سرزمينها از سلطة سردمداران غير شيعه، به اين
سرزمينها حمله نمايد؟ ممکن است، گفته شود: فلسفه و جهاد
ابتدايي در اين جا نيز وجود دارد؛ زيرا هدف از تشريع جهاد
ابتدايي، خروج از عبادت بندگان به سوي بندگي خدا بوده و بندگي
او با همة ويژگي آن مراد است که اقرار به ولايت ائمه معصومان
نيز، جزء اصلي و مقوم آن است و بدون آن، هيچ عبادتي از کسي
قبول نميشود.(14) از سويي ديگر، ممکن است گفته شود: در
مشروعيت جهاد ابتدايي يک قيد بسيار مهم وجود دارد که در ملاحظة
فلسفة جهاد از آن غفلت شده است و آن اين که در اين جهاد عدهاي
انسان نيز، به طور قطع کشته خواهند شد و در شريعت اسلامي، تنها
کشتن کساني به رسميت شناخته شده است که به اصطلاح فقهي، داراي
نفس محترمه نيستند و اهل سنت در اسلام و فقه شيعه، محترم بوده
و داراي نفس محترمهاند و به هيچ وجه هتک حرمت و ريختن خون
آنها جايز نيست؛ زيرا در اسلام آنچه باعث حفظ و احترام خون
انسان ميشود، اعتقاد به اسلام است که با صرف اقرار به شهادتين
حاصل ميشود.(15)
دفاع
گستره اختيارات ولي فقيه در حوزه دفاع، نامحدود است؛ يعني هيچ
پيش شرطي براي آن وجود ندارد و تنها پيش شرط آن، هجوم دشمن بر
سرزمين هاي اسلامي است. به مجرد اينکه دشمن بر سرزمينهاي
اسلامي هجوم آورد، بر فقيه جامع الشرايط لازم است به هر شکل
ممکن، هجوم دشمن را دفع و سرزمين هاي اشغال شده به دست دشمنان
اسلام را آزاد كند.
صلح
ملاک تعيين گسترة اختيارات ولي فقيه در صلح، مصلحت است و تنها
معياري که ميتوان با آن، قاعدهاي کلي در اين بحث ارايه كرد
همين عنوان مصلحت است؛ زيرا هميشه صلح پس از جنگ معنا مييابد
و تکليف ولي فقيه در جنگ معلوم است. اين جنگ، اگر جهاد
ابتدايي باشد، ولي فقيه وظيفه دارد آن را تا پايان (پاک سازي
سرزمينهاي مقصود از کفر و شرک) ادامه دهد و اگر دفاع باشد،
موظف است تمام تلاش خود را براي آزاد سازي سرزمينهاي اشغالي
به کار بگيرد و در هيچ يک از اين دو شکل، حق صلح و ترک مخاصمه
را ندارد. اما اگر ولي فقيه در محاسبات خود دچار اشتباه شود
ادامة جنگ، چيزي جز از بين رفتن منابع انساني و مالي مسلمانان
درپي نداشته باشد و نيز، کار به جايي برسد که ادامه دفاع سبب
از بين رفتن تمامي مسلمانان و ياوران حق بينجامد، مصلحت اقتضا
ميکند که ترک مخاصمه صورت گيرد و ولي فقيه، پاي ميز مذاکره
بنشيند. بنابراين، هر جا مصلحت اقتضا کند، ولي فقيه ميبايست
با ساز و کارها و ابزار لازم و مناسب به صلح با دشمنان اقدام
کند.
يکي ديگر از مصاديق دولت منتظر، دولتهايي ميباشند که در راه
ترويج ارزشهاي انتظار کمر همت بستهاند و با جان و دل تلاش
ميکنند. محدودة اختيار اين دولتها در جنگ و صلح، اصل
آموزههاي انتظار است. اگر در ميان اين آموزهها چيزي وجود
داشته باشد که معياري را در اينباره ارايه كند، بر اين
دولتها لازم است از آن تبعيت کنند. در غير اين صورت، خودشان
مسئول اعمال و رفتارشان ميباشند و نميتوان رفتار آنها را در
اقدام به جنگ يا صلح، به آموزههاي انتظار نسبت داد. آنچه از
مطالعة مجموع آموزههاي انتظار به دست ميآيد آن است که لازمة
انتظار، تنها آمادگي و مهيا شدن جهت شرکت در جنگ بزرگ به
رهبري خود امام زمان(عج) است و هيچ وظيفهاي در بر پايي جنگ در
عصر انتظار براي منتظران – با هر هدفي که باشد- تبيين نشده
است.
پینوشت:
1. جواهر الکلام، ج21، ص3.
2. دراسات في ولاية الفقيه، ج1،ص117.
3. علي المشهور بين الاصحاب (کفاية الاحکام،ج1،ص368) و
هوالمشهور بينهم (فقه الصادق،ج13، ص30).
4. بلا خلاف اعلمه(غنية النزوع،ص189)وعليه الاجماع بقسميه(فقه
الصادق،ج13،ص30)وقد استدل عليه بوجهين: الوجه الاول:دعوي
الاجماع عليه-(منهاج الصالحين،ج1،ص364)وفي الرياض نفي علم
الخلاف فيه حاکياً له عن ظاهر المنتهي و صريح الغنية(جواهر
الکلام،ج21،ص13).
5. وسائل الشيعه،ابواب جهاد العدو،باب12،حديث1.
6. بحار الانوار، ج1،ص164.
7. وسائل الشيعه،ابواب صفات القاضي، باب11، حديث7.
8. کافي، ج1، 38.
9. وسائل الشيعه، ابوب صفات القاضي، باب11،حديث9.
10. تهذيب الاحکام، ج6،ص301.
11. تحف العقول، ص238.
12. فقه الصادق، ج 13، ص 36.
13. منهاج الصالحين، ج 1، ص364.
14. امام صادق : به خدا سوگند! اگر ابليس بعد از اينکه
نافرماني کرد ، به اندازه تمام عمر دنيا براي خداوند سجده کند،
نفعي به حال او نداشته و تا وقتي که به آدم سجده نکند خداوند
عبادت او را نخواهد پذيرفت. حال اين امت گناهکار و گول خورده
بعد از پيامبر- که امام منصوب از ناحيه آن حضرت را رها کردند-
نيز چنين است. هرگز خداوند عملي را از آنها قبول نخواهد کرد و
عمل نيکي از آنها را بالا نمي برد مگر اينکه همان کاري را که
خداوند به آنها امر کرده است انجام داده و ولايت امامي را که
به قبول ولايتش امر شدهاند، بپذيرند واز همان دري داخل شوند
که خداوند وپيامبر براي آنها گشوده اند. وسائل الشيعه،ابواب
مقدمات العبادات،باب29،حديث5
15. عن سماعة قال: قلت لابي عبدالله(ع): اخبرني عن الاسلام
والايمان ا هما مختلفان؟ فقال: ان الايمان يشارک الاسلام و
الاسلام لا يشارک الايمان . فقلت: فصفهما لي. فقال:الاسلام
شهادة ان لا اله الا الله و التصديق برسول الله ، به حقنت
الدماء و عليه جرت المناکح ....کافي،ج2،ص25.
*محقق و پژوهشگر و مدير گروه جريان شناسي پژوهشكده انتظار نور |
|