روایاتی که
قیام و اقدام به تشکیل حکومت را در زمان غیبت حضرت حجة بن
الحسن عجل الله فرجه نهی می کند، از جمله موضوعات دينى مورد
اختلاف است که دستاويزى براى مخالفان حكومت اسلامى شده است.
البته اين موضوع از ابعاد مختلف بايد مورد بررسى و ارزيابى
قرار گيرد، چنان كه مرجع عالىقدر امام خمينى ـ اعلَى اللّه
مقامه ـ در باب ضرورت تشكيل حكومت اسلامى و اجراى احكام الهى
در عصر غيبت بحثى مستوفى در كتاب ولايت فقيه كردهاند.
امّا نويسنده كه به مناسبت نيمه شعبان 1424 اين مختصر را تقديم
مىكند، تنها از منظر روايات به آن مىپردازد و اخبارى كه در
مجامع حديثى آمده مطمح نظر قرار داده، به ارائه و نقد آنها
اقدام مىكند.
مرجع عمده نويسنده، كتاب شريف «وسائل الشيعة» است كه در باب
سيزدهم از ابواب «جهادُ العدوّ و ما يناسبه» هفده روايت تحت
عنوان «بابُ حكم الخروج بالسيف قبل قيام القائم عليهالسلام »
ذكر كرده. همچنين در مستدرك الوسائل، باب دوازدهم، چهارده حديث
ذيل همين عنوان نقل شده است. اين روايات معمولاً مستمسك بعضى
براى اعتقاد به سكوت و سكون در برابر طاغوتها و مظالم حكّام
جور، و عدم جواز قيام و اقدام براى اقامه عدل و استقرار حكومت
دينى در حد وظيفه، پيش از ظهور حضرت مهدى (عج) است. از اين رو
مناسب است كه اين گونه روايات ـ به ترتيبى كه در «وسائل
الشيعة» آمده ـ مورد بررسى قرار گيرد، و در پايان مقال، مطالب
مستفاد از آنها جمعبندى و عرضه شود.
1ـ روايت عيص(1) بن قاسم
وى گويد: از امام صادق عليهالسلام شنيدم كه مىفرمود: بر شما
باد به تقواى خداى يكتا كه شريكى ندارد، مواظب (كارهاى) خودتان
باشيد، به خدا سوگند، مردى كه براى گوسفندان خود چوپانى دارد،
هرگاه چوپان ديگرى بيايد كه (در كار چوپانى) داناتر از چوپان
اوّلى باشد، گوسفندان را به داناتر مىسپارد.
به خدا سوگند اگر هر يك از شما داراى دو جان بود تا با يكى
نبرد مىكرد و تجربه مىآموخت و با ديگرى مىماند و تجربه
آموخته را به كار مىبست(2)، [خوب بود] ولى آدمى يك جان بيشتر
ندارد، همين كه يك جان (بيرون) رفت، به خدا سوگند، جاى توبه (و
بازگشت و جبران خطا نيز) از دست رفته است. پس شما سزاوارتر و
بهتر مىتوانيد براى خود (آنچه خير و صلاح است) انتخاب كنيد.
هرگاه كسى از ما خاندان (براى قيام) نزد شما آيد، مواظب باشيد
كه براى چه هدف و منظورى قيام مىكند.
نگوييد «زيد (بن علىّ عليهالسلام ) خروج كرد (پس براى ما هم
خروج، جايز است)؛ زيرا «زيد» شخص دانا و راستگويى بود و شما را
به (حاكميّت) خودش دعوت نمىكرد، (بلكه) او شما را به رضاى آل
محمّد صلىاللهعليهوآله (يعنى به شخص مرضىّ از آل محمّد
صلىاللهعليهوآله ) دعوت مىكرده و اگر پيروز شده بود قطعا
به آنچه شما را بدان فرا خوانده بود (يعنى به شخص پسنديده از
آل محمّد صلىاللهعليهوآله ) وفادار بود.
جز اين نبود كه او به قدرت متمركزى (مانند حكومت بنى اميّه كه
آماده دفاع بود) شوريد تا آن را بشكند.
امّا آن كس كه امروز از خاندان ما خروج كند (مانند محمّد بن
عبد اللّه محض) شما را به چه چيز (و عنوانى) فرا مىخواند؟
آيا به همان (شخص) مرضىّ از آل محمّد صلىالله عليه وآله؟
كه ما آل محمّد صلىاللهعليهوآله شهادت مىدهيم (يا شما را
گواه مىگيريم) كه به آن راضى نيستيم. او كه امروز تنها و بى
كس است نافرمانى ما را مىكند، پس هنگامى كه پرچمها و بيرقها
را به دنبال خود ببيند، سزاوارتر است كه سخن ما را نشنود.
به خدا سوگند صاحب الأمر (و رهبر) شما نيست مگر كسى كه بنى
فاطمه عليهاالسلام با او اجتماع كنند، هرگاه فرزندان فاطمه
عليهاالسلام بر او گرد آيند و ماه رجب بود پس با نام خداى
عزّوجلّ (به قيام) روى آوريد، و چنانچه خواستيد تا ماه شعبان
به تأخير اندازيد زيانى ندارد و اگر هم خواستيد تأخير بيندازيد
تا روزه ماه رمضان را در ميان خانوادههاى خود بگيريد، پس شايد
موجب نيروى بيشترى براى شما باشد و خروج سُفيانى به عنوان
نشانه كافى است(3).
سند
همانگونه كه علاّمه مجلسى رحمهالله در كتاب شريف مرآة العقول
(4) نوشته است سند روايت يادشده «حَسن» و معتبر است.
مُفاد
یکم. لزوم دقّت كامل در انتخاب رهبرى؛ زيرا همانطورى كه به
حكم عقل فطرى بايد براى نگهدارى گوسفندان دقت كرد تا بهترين
چوپان انتخاب شود، براى انتخاب رهبرى كه حفظ كيان اسلام و شئون
مسلمانان بسته به آن است به طريق اولى بايد دقّت كرد.
دوم. تجليل از مقام زيد بن علىّ بن الحسين عليهماالسلام و
تأييد قيام آن جناب و اينكه براى دفاع از حق خروج كرده بود.
سوم. علّت شكست قيام آنجناب، آن گونه كه علاّمه مجلسى از
عبارت «إلى سلطانٍ مجتمعٍ» استفاده كرده(5)، انسجام و تمركز
قدرت بنى اميّه و آمادگى براى دفاع بود.
چهارم. نهى از همراهى با جاهطلبان و قيامهاى نفسانى.
پنجم. بيان برخى از نشانههاى ظهور حضرت مهدى (عج).
2 ـ روايت ديگر عيص بن قاسم
وى گفت: از امام صادق عليهالسلام شنيدم كه مىفرمود:
بر شما باد به تقواى الهى، مواظب خودتان باشيد؛ زيرا
سزاوارترين كسى كه بايد مواظب آن باشيد خود شما هستيد؛ هرگاه
براى يكى از شما دو جان بود كه يكى را مقدّم مىداشت و تجربه
مىآموخت و با ديگرى به استقبال توبه مىرفت (خوب) بود، ولى
آدمى يك جان دارد كه هرگاه برود، به خدا سوگند، توبه (نيز)
رفته است.
اگر از خاندان ما (مانند محمّد بن عبد اللّه محض) به سراغ شما
آمد تا شما را به شخص پسنديده از آل محمّد صلى الله عليه
وآله فراخواند، پس ما شما را گواه مىگيريم كه راضى نيستيم؛
امروز در حالى كه او تنها و بى كس است از ما فرمان نمىبرد، چه
رسد به زمانى كه پرچمها و بيرقها برافراشته شود (و داراى اعوان
و انصار باشد)(6).
مُفاد
در باره مفاد اين روايت به مفاد روايت پيشين مراجعه شود كه
تفصيلاً نگاشته شد.
3 ـ روايت مَرفوعه رِبْعي
ربعى بن عبد اللّه بن جارود از امام سجّاد زين العابدين علىّ
بن الحسين عليهمالسلام روايت مىكند كه آن حضرت فرمود: به خدا
سوگند هيچ يك از ما (خاندان پيامبر صلىاللهعليهوآله ) پيش
از ظهور حضرت قائم عليهالسلام خروج نمىكند مگر اينكه مَثَل
او همچون جوجهاى است كه پيش از محكم شدن بالهايش از آشيانه
خود پرواز كند (و به زمين بيفتد)، پس كودكان او را بگيرند و با
او بازى كنند (و بازيچه دست بچهها شود)(7).
عين مضمون روايت ياد شده در كتاب غيبت نُعمانى نيز از امام
باقر عليهالسلام نقل شده است(8).
سند
روايت ياد شده از نظر سند مرفوع است؛ يعنى روايتى كه منتسب به
معصوم باشد؛ هر چند يك يا چند تن از وسط يا آخر سلسله سند
افتاده و به رفع آن تصريح شده باشد. بنابراين، روايت ياد شده
از اقسام روايات مُرسل شمرده مىشود(9) كه از انواع روايات
ضعيف است.
مُفاد
یکم. احتمال اِخبار از غيب.
دوم. احتمال اينكه مراد از واژه «مِنّا» خصوص امامان
معصوم دوازدهگانه باشد كه قيام هر يك از آنان پيش از ظهور
حضرت مهدى (عج) به سبب فراهم نبودن شرايط از عِدّه و عُدّه و
فقدان امكانات لازم، به شكست خواهد انجاميد.
4 ـ روايت متوكّل بن هارون
وى از امام صادق عليهالسلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود:
هيچ يك از ما اهل بيت تا روز قيام قائم ما (حجة بن الحسن
العسكرى عج) براى جلوگيرى از ستمى يا براى به پا داشتن حقّى
خروج نمىكند، مگر اينكه بلا و آفتى او را ريشهكن كند و قيام
او بر اندوه ما و شيعيان ما بيفزايد(10).
مُفاد
1 ـ احتمال آنچه در روايت مرفوعه ربعىّ نگاشته شد.
2 ـ احتمال «تقيّه» در شرايط اختناق سياسى حكومت مخوف
عباسيان.
5 ـ روايت ابى الجارُود
ابوالجارود زياد بن مُنذر گويد: از امام باقر عليهالسلام
شنيدم كه مىفرمود:
هيچ يك از ما خاندان نيست كه ظلم و ناروايى را دفع و مردم را
به حق دعوت كند مگر اينكه گرفتارى او را به زانو درآورده تا
اينكه گروهى كه شاهد در جنگ بدر بودند قيام كنند؛ گروهى كه
كشتگانشان به خاك سپرده نشود و مجروحانشان مداوا نگردد. عرض
كردم: منظور از اين گروه چه كسانى است؟ فرمود: فرشتگان(11).
روايت ديگرى نيز مشابه روايت مزبور در غيبت نعمانى(12) آمده
است.
مُفاد
در فرض اعتبار و صحّت سند، اوّلاً مُفاد آن همان است كه در
روايات مشابه ياد شده، مانند روايت مرفوعه ربعىّ نگاشته شد.
ثانيا ممكن است ناظر به فراهم نبودن شرايط خاص زمانى مانند
فقدان امكانات لازم براى قيام جهانى كه مؤيّد به تأييدات الهى
چون فرشتگان است باشد.
ثالثا با توجّه به اينكه ظهور اين گونه روايات، با قواعد كلّى
اسلامى و ادلّه قطعى جهاد دفاعى، امر به معروف و نهى از منكر و
نيز با ضرورت دفاع از حريم اسلام و شئون مسلمانان مخالف
مىباشد در صورت تعارض بايد از ظهور اين روايات، صرف نظر كرد.
6 ـ روايت سَدير صيرفىّ
سدير بن حُكيم بن صُهيب صيرفىّ از امام صادق عليهالسلام روايت
مىكند كه آن حضرت فرمود:
اى سدير! در خانهات بنشين و چون پلاسى از پلاسهاى خانه باش (و
از خانه بيرون مرو). مادامى كه شب و روز آرام هستند، آرام باش،
(امّا) هرگاه به تو خبر رسيد كه سُفيانى خروج كرد پس به سوى ما
كوچ كن؛ هر چند با پاى پياده(13).
سند
علاّمه مجلسى مىنويسد: سند آن حَسن يا مُوثّق است(14). در
تنقيح المقال، سدير را حَسن معرفى مىكند، ولى صاحب معجم رجال
الحديث(15)، وى را مُوثّق مىداند.
بنابراين، روايت ياد شده از نظر سَند، معتبر است.
مُفاد
یکم. بيان برخى از نشانههاى پيش از ظهور ولىّ عصر(عج).
دوم. احتمال اينكه از قضاياى شخصى و به عبارتى ناظر به مورد
خاص باشد؛ زيرا گر چه از ظاهر روايت ياد شده، لزوم سكون و سكوت
تا زمان خروج سفيانى استفاده مىشود، امّا با توجّه به ويژگيها
و حالات شخصى «سدير» مشخص مىشود كه وى هر چند داراى خلوص نيّت
بود، لكن فردى احساسى بوده و صلاحيت و توان قيام موفّق و تشكيل
حكومت دينى را نداشته است؛ زيرا درباره او از امام صادق
عليهالسلام روايتى نقل شده كه آن حضرت فرمود: «سَدير عصيدة
بكلّ لون»(16)؛ سدير به هر رنگى پيچيده است. و هنگامى كه او و
عبد السّلام بن عبد الرحمان به زندان افتادند، حضرت آزادى آنان
را از خدا خواسته است و آزاد شدند(17).
در اصول كافى، باب 100، فى قلّة عدد المؤمنين، حديث شماره 4،
روايتى نقل شده مبنى بر ايراد سدير صَيرفى به امام صادق
عليهالسلام كه چرا با وجود اين همه ياران، قيام نمىكنى، و
پاسخ حضرت كه اگر هفده نفر شيعه مىداشتم قيام مىكردم.
گفتوگوى امام صادق عليهالسلام بـا سَدير صيرفىّ
از سدير صيرفىّ روايت شده كه مىگويد: بر امام صادق
عليهالسلام وارد شدم و گفتم: به خدا سوگند نشستن براى شما روا
نيست. حضرت در پاسخ فرمودند: چرا؟
گفتم: به دليل بسيارى دوستان، شيعيان و ياران شما. به خدا
سوگند اگر اميرالمؤمنين عليهالسلام به اندازه شما شيعيان،
ياران و دوستان داشت قبيلههاى تيم و عَدىّ (يعنى قبيله ابوبكر
و عمر) در حق خلافت او طمع نمىكردند.
فرمود: اى سدير! اميد است چه تعدادى باشند؟
گفتم: صد هزار.
فرمود: صد هزار؟
گفتم: آرى و (بلكه) دويست هزار.
فرمود: دويست هزار؟
گفتم: آرى (شايد) نصف دنيا.
(آن گاه به دنبال اين گفتوگو، با هم به محلى در نزديكى مدينه
به نام «ينبع» رفتند و در آنجا بچهاى بود كه چند بزغاله را
مىچرانيد) حضرت به سدير فرمود: اگر به تعداد اين بزغالهها
شيعه مىداشتم، نشستن برايم روا نبود...
سدير مىگويد: بزغالهها را شمردم، (ديدم) هفده رأس است(18).
7 ـ روايت ابى المُرهَف
ابوالمرهف از امام باقر عليهالسلام روايت مىكند كه آن حضرت
فرمود:
گرد و غبار بر سر كسى نشيند كه آن را برانگيخته است (هر كس
فتنهاى به پا كند زيانش بيش از ديگران به خود او مىرسد)(19).
محاضير، هلاك شدند.
عرض كردم: فدايت گردم محاضير چه كسانى هستند؟ فرمود: شتابزدگان
(و تندروان). هلا آنان (يعنى حاكمان جور و مخالفان شما) كسى را
زير نظر مىگيرند و تعقيب مىكنند كه در معرض ديد آنان باشد
(يا متعرض حكومت آنان شود)، سپس فرمود: اى ابوالمُرهف! آنان
قصد مصيبت و گزندى به شما نكنند مگر اينكه خداوند عزّوجلّ براى
آنان سرگرمى پيش آورد (كه مانع اجراى نقشه شوم آنان گردد).
آن گاه امام باقر عليهالسلام (با حال تفكر) چشم به زمين دوخت
و فرمود: اى ابوالمرهف! عرض كردم: بلى.
فرمود: آيا گروهى را ديدهاى كه جان خود را در راه خدا وقف
كرده باشند و خداوند براى آنان گشايشى قرار نداده باشد؟ آرى به
خدا سوگند كه قطعا براى آنان گشايشى قرار خواهد داد(20).
سند
روايت ياد شده از نظر سند، بر حسب نظر علاّمه مجلسى رحمهالله
در مرآة العقول ضعيف است.
مُفاد
یکم. نهى از شتابزدگى و تندروى براى قيام.
دوم. عنايت و گشايش الهى شامل حال كسانى مىشود كه جان خود را
در راه خدا وقف كرده باشند.
8 ـ روايت فضل كاتب
فضل بن سليمان كاتب گويد: من در حضور امام صادق عليهالسلام
بودم كه نامهاى از ابومسلم خراسانى براى او آمد، حضرت به
آورنده نامه فرمود:
براى نامه تو جوابى نيست، از پيش ما بيرون برو. پس ما شروع
كرديم با يكديگر محرمانه سخن گفتن، امام عليهالسلام فرمود: اى
فَضل! چه سخنى آهسته و محرمانه مىگوييد؟ همانا خداوند عزّوجلّ
به سبب شتاب بندگان، شتاب نمىكند. هر آينه از جا كندن كوه
آسانتر است از برافكندن و سرنگون كردن حكومتى كه عمرش به سر
نيامده است.
آن گاه فرمود: راستى فلان پسر فلان تا به هفتمين نفر از
فرزندان فلان (منصور عبّاسى) رسيد (كه اينان به حكومت
مىرسند).
عرض كردم: قربانت گردم، پس نشانه ميان ما و شما (براى خروج شما
و قيام) چيست؟
فرمود: اى فضل! از جاى خود حركت مكن تا اينكه سفيانى خروج كند،
پس هرگاه سفيانى خروج كرد، به سوى ما روى آوريد ـ اين جمله را
سه بار تكرار كرد ـ و اين از نشانههاى حتمى (ظهور حضرت
وليّعصر امام قائم(عج) ) است(21).
سند
در مرآة العقول(22) آمده است كه حديث مزبور «موثّق» است، ولى
در تنقيح المقال(23)، فضل بن سليمان كاتب را امامى مجهول الحال
معرفى مىكند.
يادآور مىشود كه وى كاتب دربار منصور عبّاسى و پسرش مهدى
عبّاسى، و عهدهدار حساب ثبت و ضبط خراج و مالياتها بوده
است (24)
مُفاد
یکم. فراهم نبودن شرايط زمانى براى امامت امام صادق
عليهالسلام و لذا نقل شده كه آن حضرت در پاسخ به نامه ابومسلم
مَروزى فرموده است:
«ما أنت من رجالى و لا الزّمان زمانى»(25)؛ نه تو از ياران منى
و نه زمانه زمانه من است.
دوم. نهى از شتابزدگى براى قيام.
سوم. بيان خبر غيبى كه هفت تن از تبار منصور عبّاسى حكومت
خواهند كرد.
چهارم. بيان برخى از نشانههاى قطعى ظهور ولىّ عصر(عج).
9 ـ روايت ابو بَصير
ابو بصير از امام صادق عليهالسلام روايت مىكند كه آن حضرت
فرمود:
هر پرچمى كه پيش از قيام حضرت قائم(عج) برافراشته شود، صاحب آن
طاغوت است كه در مقابل خداوند عزّوجلّ پرستش مىشود(26).
سند
سلسله سند روايت مزبور، همانگونه كه علاّمه مجلسى رحمهالله
نوشته موثّق(27) و معتبر است.
مُفاد
نهى از همراهى با پرچمى كه داراى دعوت نفسانى باشد؛ زيرا با
توجّه به فقره پايانى روايت شماره 456 روضة الكافى: «من رفع
راية ضلالةٍ فصاحبها طاغوتٌ» اطلاق روايت ياد شده بر حسب
مقتضاى جمع عرفى بايد مقيد شود و بنابراين هر كسى كه پرچم
ضلالت و گمراهى برافرازد و داعيه نفسانى داشته باشد، صاحب آن
طاغوت است، نه كسى كه به حق و حكم الهى دعوت مىكند.
10 ـ روايت مالك بن اَعيَن
مالك بن اعين جهنىّ گويد: از امام باقر عليهالسلام شنيدم كه
مىفرمود:
هر پرچمى كه پيش از قيام حضرت قائم عليهالسلام برافراشته شود،
صاحب آن طاغوت است(28).
مُفاد اين روايت نيز همچون روايت ابو بصير است كه نگاشته شد.
11 ـ روايت عُمر بن حنظله
عمر بن حنظله گويد: از امام صادق عليهالسلام شنيدم كه
مىفرمود: پيش از قيام حضرت قائم (عج) پنج نشانه است: صيحه
آسمانى، خروج سُفيانى، فرو رفتن (لشكر سفيانى در زمينى به نام
بيداء)، كشته شدن نفس زكيّه و خروج يمانى.
عرض كردم: فدايت شوم اگر يكى از خاندان شما پيش از وقوع اين
نشانهها قيام كند، آيا ما با او قيام كنيم؟
فرمود: نه(29).
سند
از لحاظ سند، حسن و بلكه شهيد ثانى آن را صحيح شمرده است(30).
مُفاد
یکم. بيان نشانههاى پيش از ظهور ولى عصر حجّة بن الحسن
العسكرى (عج).
دوم. نهى از همراهى با هر قيامى به عنوان قيام قائم موعود، پيش
از ظهور آن حضرت.
12 ـ روايت مُعَلّى بن خُنَيس
وى گويد: در زمانى كه سياهجامگان (يعنى طرفداران ابومسلم
خراسانى) ظاهر شده بودند پيش از اينكه بنى عبّاس ظاهر شوند، من
نامه عبدالسّلام بن نعيم(31) و سدير و نامههاى افراد ديگرى را
به خدمت امام صادق عليهالسلام بردم، (به اين مضمون كه:) ما
پيشبينى مىكنيم كه امر خلافت به شما واگذار شود، شما چه نظرى
داريد؟
امام عليهالسلام نامهها را به زمين زد و فرمود: اوه، اوه، من
امام اينان نيستم، آيا نمىدانند كه (براى رسيدن خلافت به ما
خاندان پيامبر صلىاللهعليهوآله ) بايد سفيانى كشته
شود؟(32)
مُفاد
یکم. بيان درك نادرست پيشنهاد كنندگان از اهداف و مقاصد
سياهجامگان كه براى جلب توجّه و فريب افكار عمومى «الرّضا من
آل محمّد صلىاللهعليهوآله » را شعار خود قرار داده بودند.
دوم. بيان برخى از نشانههاى قطعى ظهور حضرت مهدى (عج).
13 ـ روايت اَنَس بن محمّد
پدر انس بن محمّد از امام صادق عليهالسلام از پدرانش عليهم
السلام روايت مىكند كه پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله در
ضمن وصيّت به علىّ بن ابى طالب عليهالسلام فرمود:
اى علىّ! به راستى از جا كندن و برافكندن كوههاى استوار از
برافكندن حكومتى كه دوران آن به سر نيامده باشد آسانتر است
(33).
مُفاد
بيان مشكلات مبارزه، آن هم با حكومتى كه عمرش سپرى نشده باشد.
14 ـ روايت ابن ابى عَبدون
شيخ صدوق ابن بابويه در كتاب عُيون اخبار الرّضا عليهالسلام ،
بابى را تحت عنوان «سخنان حضرت رضا عليهالسلام در باره زيد بن
علىّ بن الحسين» گشوده و از ابن عبدون از پدرش چنين نقل
مىكند:
زمانى كه زيد بن موسى بن جعفر عليهاالسلام ـ (معروف به زيد
النّار) را كه در (سال 199 ه ق) در بصره خروج كرد و خانههاى
بنى العبّاس را آتش زده بود نزد مأمون عبّاسى بردند، مأمون جرم
او را بهخاطر برادرش، علىّ بن موسى الرّضا عليهالسلام بخشيد
و به حضرت رضا عليهالسلام گفت: اى ابالحسن! اگر برادرت قيام
كرده و آنچنان كارهايى انجام داده درگذشته نيز زيد بن علىّ
قيام كرد و كشته شد و اگر بهخاطر جايگاه تو نزد من نبود، او
را مىكشتم؛ زيرا كارى كه انجام داد كوچك نبوده است.
حضرت رضا عليهالسلام فرمود: اىاميرالمؤمنين(34)! برادرم زيد
را با زيد بن علىّ مقايسه مكن؛ زيرا زيد بن علىّ از علماى آل
محمّد صلى الله عليه وآله بود كه براى خداوند عزّوجلّ غضب
كرد و با دشمنان او جهاد كرد تا در راه او كشته شد.
پدرم موسى بن جعفر عليهاالسلام برايم نقل كرد كه از پدرش جعفر
بن محمّد بن على عليهمالسلام شنيد كه مىفرمود: خداوند عمويم
زيد را رحمت كند؛ زيرا او مردم را به رضا (و شخص پسنديده) از
آل محمّد صلىاللهعليهوآله دعوت مىكرد و اگر پيروز مىشد،
به آنچه مردم را بدان دعوت مىكرد وفا مىنمود، و با من درباره
قيامش مشورت كرد و من به او گفتم: اى عمو! اگر راضى هستى كه
كشته شوى و در محلّه كُناسه(35) پيكرت به دار آويخته شود، اين
كار را انجام بده.
پس از رفتن زيد، امام صادق عليهالسلام فرمود: واى بر كسى كه
فرياد كمكخواهى زيد را بشنود و او را يارى نكند.
مأمون گفت: اى ابا الحسن! آيا رواياتى در مذمّت كسى كه به ناحق
ادّعاى امامت كند وارد نشده است؟
حضرت رضا عليهالسلام فرمود: همانا زيد بن علىّ ادّعاى ناحق
نكرد، او با تقواتر از اين بود كه چنين كند، او مىگفت: شما را
به شخص مَرضىّ و پسنديده از آل محمّد صلىاللهعليهوآله دعوت
مىكنم.
آن رواياتى كه وارد شده در مورد كسى است كه ادّعا كند منصوب از
جانب خداست و مردم را به غير دين خدا دعوت كند و آنان را بدون
علم از راه خدا منحرف سازد (و گمراه كند)، ولى به خدا سوگند
زيد بن علىّ از (مجاهدان فى سبيل اللّه و ) مخاطبان به خطاب
اين آيه بود(36): «وَ جَاهِدُوا فِى اللّهِ حَقَّ جِهَادِهِ
هُوَ اجْتَبكُمْ».
مُفاد
یکم. بيان منزلت و مقام زيد بن علىّ بن الحسين عليهماالسلام و
اينكه قيام او، جهاد در راه خدا بود.
دوم. زيد بن علىّ، ادّعاى امامت نداشت، بلكه مردم را به شخص
مرضى از آل محمّد صلىاللهعليهوآله فرامىخواند.
سوم. اِخبار از آينده زيد.
چهارم. لزوم اجابت و كمك به درخواست زيد، زمانى كه فرياد
كمكخواهى او را بشنوند.
پنجم. نهى از پيروى مدّعيان دروغين امامت.
15 ـ روايت ابى عبد اللّه سيّارى
وى از يكى از يارانش روايت كرده كه در محضر امام صادق
عليهالسلام سخن از قيام كسى از آل محمّد صلىاللهعليهوآله
به ميان آمد.
حضرت فرمود: همواره من و شيعيانم به خير هستيم مادامى كه
مبارزى از آل محمّد صلىاللهعليهوآله قيام نمايد. هر آينه
دوست دارم مبارزى از خاندان پيامبر خروج و قيام كند و من هزينه
زندگى افراد تحت تكفّل او را عهدهدار باشم(37).
سند
اوّلاً روايت ياد شده «مُرسَل» است و راوى اصلى مشخّص نيست
وروايت مُرسَل از انواع حديثهاى ضعيف شمرده مىشود.
ثانيا در رجال نجاشىّ ابو عبد اللّه سيّارى يعنى احمد بن
محمّد بن سيّار را ضعيف الحديث و فاسد المذهب، معرفى كرده
است(38).
مُفاد
روايت مزبور نه تنها از ادلّه عدم جواز قيام پيش از قيام جهانى
حضرت مهدى (عج) نمىباشد، بلكه از ادلّه جواز آن محسوب
مىشود.
16 ـ روايت ابو الحسن عبيدى
وى از امام صادق عليهالسلام روايت مىكند كه آن حضرت فرمود:
هيچ بندهاى جان خود را در راه خدا حَبس نمىكند مگر اينكه
خداوند او را به بهشت وارد مىسازد.
مُفاد
چنانچه حَبس نَفس، به معناى وقف جان در راه خدا باشد، اين
روايت نيز همچون روايت سيّارى از ادلّه جواز قيام پيش از قيام
جهانى ولىّ عصر (عج) شمرده مىشود(39).
17 ـ روايت حسين بن خالد
حسين بن خالد گويد: به امام رضا عليهالسلام عرض كردم: فدايت
شوم، حديثى است كه عبد اللّه بن بُكَير از عبيد بن زراره آن
را روايت مىكند (و من دوست دارم آن را بر شما عرضه كنم)
(40).
امام عليهالسلام فرمود: آن حديث چيست؟
عرض كردم: عُبيد بن زراره گفته است: در سالى كه ابراهيم
(محمّد) بن عبد اللّه بن حسن قيام كرد، با امام صادق
عليهالسلام ديدار كردم و به ايشان گفتم: فدايت گردم، اين شخص
(يعنى محمّد بن عبداللّه محض خروج نمود(41) و ) سخنرانى كرد و
مردم به وى روى آوردند، چه دستورى مىفرماييد؟
حضرت فرمود: تقوا داشته باشيد و مادامى كه آسمان و زمين برقرار
است آرام باشيد.
عبد اللّه بن بُكَير مىگويد: به خدا سوگند اگر عبيد بن زراره
راست گفته باشد، پس نه قيامى در كار است و نه قائمى!
راوى گويد: حضرت فرمود: حديث همان است كه عبيد روايت كرده، ولى
معنايش آن نيست كه عبد اللّه بن بُكَير فهميده، بلكه مراد
امام صادق عليهالسلام اين بود كه مادامى كه آسمان از صدا
(يعنى صيحه آسمانى) به نام صاحب الزّمان، و زمين از فرو بردن
لشكر (سفيانى) آرام است، شما (نيز) آرام باشيد(42).
مُفاد
یکم. نهى از همراهى با هر قيامى به عنوان قيام مهدى موعود، پيش
از قيام جهانى ولى عصر(عج).
دوم. رد قيام محمّد بن عبد اللّه محض با ادّعاى مهدويت.
سوم. بيان دو نشانه از نشانههاى قطعى ظهور حضرت قائم (عج).
18 ـ سخنى از نهج البلاغه
محمّد بن حسين رضىّ موسوى، معروف به سيد رضىّ، در نهج البلاغه،
از اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب نقل كرده كه آن حضرت فرمود:
سر جاى خود بنشينيد (و براى قيام شتاب مكنيد). در برابر بلا،
مقاوم باشيد. دستها و شمشيرهايتان را در جهت خواستههاى
زبانتان حركت ندهيد. نسبت به آنچه خدا در آن شتاب قرار نداده
شتاب مكنيد؛ زيرا هر كه از شما در بسترش بميرد در حالى كه به
حق پروردگارش و حق پيامبر و اهل بيت پيامبر، معرفت و شناخت
داشته باشد شهيد از دنيا رفته و اجر او با خداست، و سزاوار
ثواب اعمال شايستهاى است كه قصد انجام آن را داشته است، و
همان قصد (انجام اعمال صالح) جانشين شمشير كشيدن (در راه خدا)
است. (بدانيد كه) براى هر چيزى مدّت و به سر رسيدنى است(43)
(كه تا آن مدّت به سر نرسد كوشش نتيجهاى ندارد).
مُفاد
لزوم تبعيت از امام عليهالسلام در قيام و قعود و نهى از قيام
بدون اذن امام(44).
19 ـ روايت جابر جُعْفىّ
جابر بن يزيد جعفىّ از امام باقر عليهالسلام روايت كرده كه آن
حضرت فرمود: سر جايت بنشين، دست و پايت را (براى قيام) به حركت
در نياور تا نشانههايى كه برايت ياد مىكنم ببينى كه نخستين
آنها اختلاف بنى عبّاس است و من در تو نمىبينم كه (عمرت كفاف
دهد تا) آن را درك كنى، ولى پس از من آن را از من نقل كن.
(دوم:) ندا دهندهاى از آسمان ندا مىكند(45)...
مُفاد
یکم. ردّ قيامهايى تحت عنوان قيام قائم موعود.
دوم. بيان برخى از نشانههاى قطعى قيام حضرت مهدى(عج).
20 ـ روايت زِرّ بن حُبَيش
از زرّ بن حبيش نقل شده كه اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب
عليهالسلام در نهروان سخنرانى كرد و پس از حمد و ثناى خداوند
در خطاب به مردم فرمود:
من چشم فتنه را كور كردم و جز من كسى جرئت بر آن را نداشت...
مردى به پا خاست و گفت: اى امير مؤمنان ما را از فتنهها باخبر
ساز.
حضرت فرمود: هرگاه فتنهها روى آورد با حق مشتبه مىشود و
هنگامى كه پشت كند (و برطرف شود ماهيت آن بر همگان) روشن
مىگردد...
(آنگاه بخشى از فتنههاى پس از خود را يادآور شد تا اينكه)
شخصى برخاست و عرض كرد: اى امير مؤمنان! در آن زمان ما چه
كنيم؟ (وظيفه ما چيست؟)
فرمود: به اهل بيت پيامبرتان نگاه كنيد، اگر سكوت و توقّف
كردند شما هم سكوت و توقّف كنيد، و اگر از شما يارى خواستند به
يارى آنان بشتابيد تا پاداش بريد، ولى از آنان پيشى مگيريد كه
گرفتارى شما را فرا مىگيرد.
شخص ديگرى برخاست و عرض كرد: اى امير مؤمنان! پس از اين چه
مىشود؟
فرمود: آنگاه خداوند فتنهها را همچون جدا شدن پوست از گوشت،
به وسيله مردى از ما اهلبيت از شما جدا مىكند. پدرم فداى
فرزندِ برگزيده كنيزان(46) باد كه دشمنان را خوار مىسازد و
جام پر (از بلا و مصيبت) به آنان مىنوشاند، و به آنان جز طعمه
شمشير نمىدهد... تا اينكه قريش (زبان به اعتراض گشوده)
بگويند: اگر از اولاد فاطمه عليهاالسلام بود به ما رحم
مىكرد(47).
مُفاد
یکم. لزوم تبعيت از امام عليهالسلام در قيام و قعود و نهى از
شتابزدگى و تندروى.
دوم. نويد رفع فتنه و فساد با ظهور حضرت مهدى(عج).
جمعبندى و نتيجهگيرى
بر فرض صحّت و اعتبار سند روايات مزبور و صدور از مقام معصوم
عليهالسلام ظاهرا ناظر به يكى از جهات زير است:
1 ـ ردّ ادّعاى مدّعيان دروغين مهدويّت؛ مانند روايت عيص بن
قاسم، ابو بصير، مالك بن اعين، ابن ابى عبدون و حسين بن خالد.
2 ـ بيان برخى از نشانههاى قطعى ظهور قائم به حق جهانى و رفع
شبهه در جهت شناخت قائمان ناحق نفسانى؛ مانند روايت عيص بن
قاسم، سدير صيرفىّ، فضل بن سليمان كاتب، عمر بن حنظله، معلّى
بن خُنيس، حسين بن خالد و جابر بن يزيد جعفىّ.
3 ـ لزوم تبعيّت از امام معصوم عليهالسلام و محور قرار دادن
آن حضرت در قيام و قعود؛ مانند عبارات نقل شده از نهج البلاغه
(بنگريد به: شماره 18 ياد شده) و روايت زرّبن حُبيش.
4 ـ احتمال بيان انحصار قيام عدل فراگير جهانى و پيروزى كامل
در سطح كره زمين در وجود مقدّس موعود الهى حضرت مهدى(عج). در
اين خصوص بنگريد به روايت ربعىّ.
نويسنده دانشمند كتاب خورشيد مغرب نگاشته است:
«در روايتى چند، كه رسيده است كه پيش از پيدا شدن آثار قيام
«قائم» دست به اقدامى نزنيد، ظاهرا مقصود ـ بر فرض صحّت اين
روايات ـ اقدام براى تأسيس حكومت جهانى و نشر توحيد و عدل، در
آفاق تا آفاق گيتى است؛ زيرا كه اين گونه اقدامى كار هيچ كس
نيست، جز ولىّ اعظم و مصلح اكبر. و آن انقلاب است كه آثار
كيهانى دارد، و گستره جهانى. و اين مهدى موعود است كه همه جهان
به دست او فتح مىشود، و دژهاى كفر و نفاق و ستم ويران
مىگردد، و كلمه توحيد، و ناموس عدل، همه جا را مىگيرد.»
«بايد مقصود از آن روايات آنچه گفتيم باشد؛ زيرا كه در مرحله
شناخت اسلام و تعاليم اسلام، و اجتماعيّات و سياسيّاتِ اسلام،
و اخلاق اسلامى، و تكاليف اسلامى، نمىتوان پذيرفت كه حوزههاى
مسلمين از اقدامهاى اجتماعى، و مبارزات حقطلبانه سياسى، و
حضورهاى تكليفى، و تعهّدهاى دينى و تعاون بر «بِرّ و تقوا» و
عدم تعاون بر «اِثم و عُدوان» معاف باشند. نمىتوان پذيرفت كه
براى مسلمين جايز باشد كه ظلم را تحمل كنند، و استعمار و بردگى
را بپذيرند، و سيطره يهود و نصارى و ملحدان را گردن نهند، و
اقدامها و تكليفها و شهامتها را يكسو افكنند، و محو آثار دين
خدا و احكام خدا را بنگرند، و دم بر نياورند. اين امور
پذيرفتنى نيست، اينها به معناى رفع تكليف و محو احكام است. و
اين امر، بديهىُّ البُطلان است. حلال محمّد
صلىاللهعليهوآله تا قيامت حلال است، و حرام محمّد
صلىاللهعليهوآله تا قيامت حرام... و در اين جهت، ميان هيچ
عصرى با عصر ديگر فرقى نيست، چه عصر غيبت و چه ديگر
عصرها.»(48)
5 ـ نهى از همراهى با قيام بدون مجوّز شرعى و بدون اذن قائم به
حق؛ مانند روايت ابوبصير، عمر بن حَنظَله و حسين بن خالد.
6 ـ بيان مشكلات مبارزه كه از جا كندن كوه استوار مشكلتر است؛
مانند روايت اَنَس بن محمّد.
7 ـ لزوم فراهم بودن شرايط مناسب، تهيّه مقدّمات و امكانات از
عِدَّه و عُدّه، برنامهريزى دقيق و نهى از شتابزدگى؛ (مانند
روايت ابى الجارُود، ابوالمُرهَف، فضل كاتب، شماره 18، زرّبن
حُبيش) و اين شرطى است عقلى كه امام نيز به آن ارشاد
فرمودهاند.
8 ـ احتمال اِخبار از غيب؛ مانند فضل بن سليمان كاتب، و غير
آن.
9 ـ گاه روايت ناظر به موارد خاص (و قضاياى شخصى و خارجى)
مىباشد؛ مانند روايت سَدير و ابوالمُرهَف.
10 ـ احتمال اينكه ناظر به زمان خاصى باشد؛ مانند روايت ابى
المُرهَف.
11 ـ احتمال اينكه از باب «تقيّه» باشد كه منافاتى با مبارزه و
جهاد ندارد، بلكه به موجب رواياتى مانند: «إنّ التّقيّة جُنّة
المؤمن»(49)، و «التقيّة تُرس المؤمن»(50)، تقيّه سپر مؤمن
است، و بديهى است كه كاربرد سپر در ميدان مبارزه مىباشد و نه
در بستر استراحت. بنابراين «تقيّه» عبارت است از حفظ جان در
مقام انجام وظيفه.
12 ـ پارهاى از روايت مزبور در تأييد قيام و مبارزه با
نارواييهاست؛ مانند روايت ابو عبداللّه سيّارى و ابوالحسن
عبيدى.
در پايان يادآور مىشود كه بر فرض صحّت روايات ياد شده و ظهور
دلالت برخى از آنها در عدم جواز قيام در عصر غيبت، اوّلاً اين
گونه روايات، با روايات مؤيّد قيام پيش از ظهور حضرت مهدى (عج)
براى اجراى عدالت و احكام اسلامى و دفع مظالم معارض مىباشد كه
در كتب روايى شيعه و سنّى نقل شده است(51).
ثانيا در صورت مخالفت دلالتِ برخى از آنها با قواعد كلّى
اسلامى و ادلّه قطعى باب جهاد دفاعى، و امر به معروف و نهى از
منكر، به موجب قاعده باب تعارض، بايد از ظاهر اين گونه روايات
صرف نظر كرد.
ثالثا قيام و اقدام بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران، به صريح
گفتار و رفتار معظم له كه همه ثبت و ضبط است و ما خود شاهد آن
بوديم، براى حفظ كيان اسلام و كشور امام زمان و عزّت مسلمين
بود كه مورد هجوم ابرقدرتها و صهيونيسم و فرق ضالّه واقع شده
بود، در حدّى كه ديگر جايى براى تقيّه نبود، و به همين جهت از
حمايت گسترده علماى اعلام و روحانيان فداكار و عموم مردم
برخوردار گرديد. بنابراين نمىتواند مصداق قيامهايى باشد كه در
بعضى روايات از آنها منع شده، بلكه مصداق بارز قيام براى خدا و
انجام وظيفه امر به معروف و نهى از منكر و تكليف شرعى مىباشد،
و اگر بعدا نقاط ضعف و دشواريهايى پيش آمد نبايد مربوط به آن
هدف مقدس خدايى دانست.
منابع و مآخذ
اختيار مصباح السالكين (شرح نهج البلاغه الوسيط)، كمالالدّين
ميثم بن علىّ بن ميثمبحرانى (636-689ه ق)، تحقيق محمّد هادى
امين، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1366ش. الأصول من
الكافى، ابو جعفر محمّد بن يعقوب بن اسحاق كلينى رازى، معروف
به ثقة الإسلام كلينى (م 329ه ق)، ترجمه محمّد باقر كمرهاى،
منشورات المكتبة الإسلاميّة، سال 1392ه ق. بحارالأنوار،
الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار عليهمالسلام (دوره صد و
ده جلدى)، مولى محمّد باقر مجلسى معروف به علاّمه مجلسى
(1037-1110ه ق)، دار احياء التّراث العربى، بيروت، 1403ه ق.
تنقيح المقال فى احوال الرّجال (دوره سه جلدى)، محمّد حسن
مامقانى (م 1323ه ق)، قطع رحلى. خورشيد مغرب، محمّد رضا حكيمى،
دفتر نشر فرهنگ اسلامى، زمستان 1360ش. الرَّوضة من الكافى، ابو
جعفر محمّد بن يعقوب بن اسحاق كلينى رازى معروف به ثقة الإسلام
كلينى (م 329ه ق)، ترجمه و شرح سيد هاشم رسولى محلاّتى،
انتشارات علميّه اسلاميّه. السّرائر الحاوى لتحرير الفتاوى،
محمّد بن ادريس حِلّى معروف به ابن ادريس حلّى (م 598ه ق)،
مؤسسه نشر اسلامى وابسته به جامعه مدرّسين حوزه علميّه قم،
بىتا. صحيح مسلم، ابوالحسين مسلم بن حجّاج قُشيرى نيشابورى،
تحقيق و تعليق موسى شاهين لاشين ـ أحمد عمر هاشم، مؤسسه
عزّالدّين للطباعة و النشر، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1407ه ق /
1987 م. سُنن ابن ماجه، ابو عبد اللّه محمّد بن يزيد قزوينى
(207-275ه ق)، تعليق محمّد فُؤاد عبدالباقى، دار احياء الكتب
العربية، عيسى البابى الحلبى و شُركاه. صحيفه كامله سجّاديّه،
ترجمه و شرح سيد علىّ نقى فيض الإسلام، جمادى الأولى 1375ه ق.
علل الشرايع، ابو جعفر محمّد بن علىّ بن حسين بن موسى بن
بابويه قمى، معروف به شيخ صدوق و ابن بابويه (م 381ه ق)، چاپ
نجف اشرف، سال 1385ه ق. عُيون اخبار الرّضا عليهالسلام ، شيخ
صدوق ـ ابن بابويه، ترجمه حميد رضا مستفيد ـ على اكبر غفّارى،
نشر صدوق، چاپ اول 1372 ه ش. الغارات، ابو اسحاق ابراهيم بن
محمّد ثقفى كوفى (م 283ه ق)، تحقيق سيد جلال الدّين (محدّث)،
سلسله انتشارات انجمن آثار ملى، 1350ه ش. كتاب الغيبة، ابن أبى
زينب، محمّد بن ابراهيم نعمانىّ، تحقيق على اكبر غفّارى، مكتبة
الصّدوق، تهران. مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرّسول
صلىاللهعليهوآله ، (دوره بيست و شش جلدى)، علاّمه مجلسى،
دارالكتب الإسلاميّة، چاپ دوم، 1363ه ش. مستدرك الوسائل، (دوره
بيست و هفت جلدى)، ميرزا حسين نورى طبرسى (1254-1320ه ق)،
تحقيق و نشر مؤسّسة آل البيت عليهمالسلام لاحياء التُّراث،
قم، چاپ اول 1407ه ق. المعجم الأوسط، (دوره يازده جلدى)، حافظ
ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى، (260-360ه ق)، تحقيق محمود
الطحّان، چاپ رياض، 1415ه ق. معجم رجال الحديث، (دوره بيست و
سه جلدى)، سيد ابوالقاسم خوئى (1317-1413ه ق)، انتشارات مدينة
العلم، قم. مَن لا يحضره الفقيه، ابو جعفر محمّد بن على بن
حسين بن بابويه قمى، (م 381ه ق)، تصحيح و تعليق على اكبر
غفّارى، منشورات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1404ه
ق. نهج البلاغة، گردآورنده: ابوالحسن محمّد بن حسن، معروف به
سيّد رضىّ (359-404ه ق)، تعليقات صبحى صالح، چاپ بيروت، 1387ه
ق. نهج البلاغة، ترجمه و شرح سيّد علىّ نقى فيض الإسلام، چاپ
تهران، بىتا. وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشرعيّة (دوره
بيست جلدى)، محمّد بن حسن، معروف به شيخ حُرّ عاملىّ (م 1104ه
ق)، تحقيق عبدالرّحيم ربّانى شيرازى، مكتبة الإسلاميّة، تهران،
چاپ سوم، 1387ه ق.
پی نوشت:
* ـ استاديار دانشكده الهيات مشهد
1 ـ به كسر عين (بنگريد به: تنقيح المقال، ج 2، ص 364، شماره
9342).
2 ـ به گفته سعدى: مرد خردمند هنرپيشه را عمر دو بايست در اين
روزگار تا به يكى تجربه آموختن با دگرى تجربه بردن به كار 3 ـ
روضة الكافى، ثقة الإسلام، ابو جعفر محمّد بن يعقوب، حديث
شماره 381؛ وسائل الشيعه، ج 1، ص 35، باب 12 از ابواب جهاد
العدو، ح 1؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 301، باب 26، ح 67:
علىّ بن ابراهيم، عن أبيه، عن صفوان بن يحيى، عن عيص بن القاسم
قال: سمعت أبا عبد اللّه عليهالسلام يقول: «عليكم بتقوى
اللّه وحده لا شريك له و انظروا لأنفسكم، فوَ اللّه إن الرجل
ليكون له الغنم فيها الرّاعى، فاذا وجد رجلاً هو أعلم بغنمه من
الذى هو فيها، يخرجه و يجئ¨ بذلك الرجل الذى هو أعلم بغنمه من
الذى كان فيها.
و اللّه لو كانت لأحدكم نفسان يقاتل بواحدةٍ يجرب بها ثمّ
كانت الأخرى باقيةً يعمل [فعمل] على ما قد استبان لها، و لكن
له نفسٌ واحدةٌ، إذا ذهبت فقد و اللّه ذهبت التوبة، فأنتم أحق
أن تختاروا لأنفسكم.
إن أتاكم آتٍ منّا فانظروا على أىِّ شيءٍ تخرجون؟ و لا تقولوا
خرج زيدٌ، فإنّ زيدا كان عالما و كان صدوقا و لم يدعكم إلى
نفسه، و إنّما دعاكم إلى الرِّضا مِن آل محمدٍ
صلىاللهعليهوآله و لو ظهر لوفى بما دعاكم إليه، إنما خرج
إلى سلطانٍ مجتمعٍ لينقضه، فالخارج منّا اليوم إلى أيّ شيءٍ
يدعوكم؟ إلى الرّضا من آل محمدٍ صلىاللهعليهوآله ؟ فنحن
نشهدكم أنّا لسنا نرضى به، و هو يعصينا اليوم و ليس معه أحدٌ،
و هو إذا كانت الرايات و الألوية أجدر أن لا يسمع منّا إلاّ من
اجتمعت بنو فاطمة معه، فو اللّه ما صاحبكم إلاّ من اجتمعو
عليه، إذا كان رجب فاقبلوا على اسم اللّه عزّوجلّ و إن أحببتم
أن تتأخروا إلى شعبان فلا ضير، و إن أحببتم أن تصوموا فى
أهاليكم فلعلّ ذلك يكون أقوى لكم، و كفاكم بالسّفيانى علامةً».
4 ـ مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرّسول عليهمالسلام ، ج 26،
ص 257.
5 ـ همان، ص 258: قوله عليهالسلام : «إلى سلطانٍ مجتمعٍ» أى
فلذلك لم يظفر.
6 ـ علل الشرائع، ابو جعفر محمّد بن علىّ بن حسين بن موسى بن
بابويه قمّى، معروف به شيخ صدوق، ابن بابويه، چاپ نجف اشرف،
1385ه ق، ص 577، باب 385 ـ نوادر العلل، ح 2؛ وسائل الشيعه، ج
11، ص 38:
حدثنا محمّد بن على ماجيلويه، حدثنا على بن إبراهيم، عن أبيه،
عن يحيى بن عمران الهمدانى، و محمّد بن إسماعيل بن بزيع، عن
يونس بن عبدالرحمن، عن العيص بن القاسم، قال: سمعت أباعبد
اللّه عليهالسلام يقول:
«إتقوا اللّه و انظروا لأنفسكم فإنّ أحق من نظر لها أنتم، لو
كان لأحدكم نفسان فقدّم إحداهما و جرّب بها، استقبل بالأخرى
كان، و لكنّها نفسٌ واحدةٌ إذا ذهبت فقد ذهبت التوبة؛ إن أتاكم
منّا آتٍ ليدعوكم إلى الرضا منّا فنحن نشهدكم [ننشدكم] أنّا لا
نرضى، إنه لا يطيعنا اليوم و هو وحده و كيف يطيعنا إذا ارتفعت
الرّايات و الأعلامُ.»
7 ـ روضة الكافى، حديث شماره 382؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 36، ح
2:
على بن إبراهيم، عن أبيه، عن حمّاد بن عيسى، عن ربعى رفعه، عن
على بن الحسين عليهمالسلام قال: «و اللّه لا يخرج واحدٌ منّا
قبل خروج القائم عليهالسلام إلاّ كان مثله مثل فرخٍ طار من
وكره قبل أن يستوى جناحاه، فأخذه الصبيان فعبثوا به».
8 ـ غيبت نُعمانى، باب 11، حديث شماره 14؛ بحارالأنوار، ج 52،
ص 139، باب 22، ح 48: حدثنا محمّد بن همّامٍ قال: حدّثنا جعفر
بن محمّد بن مالكٍ قال: حدّثنى أحمد بن علىٍّ الجعفىّ، عن
محمّد بن المثنّى الحضرمىّ، عن أبيه، عن عثمان بن زيدٍ، عن
جابرٍ، عن أبى جعفرٍ محمّد بن علىٍّ الباقر عليهمالسلام قال:
«مثل خروج القائم منّا أهل البيت كخروج رسول اللّه
صلىاللهعليهوآله ، و مثل من خرج منّا أهل البيت قبل قيام
القائم عليهالسلام مثل فرخٍ طارَ فوقع من وكره فتلاعبت به
الصّبيان».
9 ـ مقباس الهداية فى علم الدّراية، (ضميمه تنقيح المقال، ج 3،
ص 39) «المرفوع، له اطلاقان: احدهما ما سقط من وسط سنده أو
آخره واحد أو أكثر مع التّصريح بلفظ الرّفع. كأن يقال: روى
الكلينى ـ ره ـ عن علىّ بن إبراهيم، عن أبيه رفعه، عن أبى عبد
اللّه عليهالسلام . هذا داخل فى أقسام المرسل بالمعنى
الأعمّ.»
10 ـ مقدمه صحيفه سجّاديه، ترجمه و شرح فيض الإسلام، ص 22.
11 ـ غيبت نعمانى، باب 11، حديث شماره 3؛ مستدرك الوسائل، ج
11، ص 35، ح 12369: أخبرنا أحمد بن محمّد بن سعيدٍ قال: حدّثنى
علىّ بن الحسن التّيمُلىّ قال: حدّثنا الحسن و محمّدٌ ابنا
علىّ بن يوسف، عن أبيهما، عن أحمد بن علىّ الحلبىّ، عن صالح بن
أبى الأسود، عن أبى الجارود قال: سمعت أباجعفرٍ عليهالسلام
يقول: «ليس منّا أهل البيت أحدٌ يدفع ضيما و لا يدعو إلى حقٍ
إلاّ صرعته البليّة، حتّى تقوم عصابةٌ شهدت بدرا، لا يوارى
قتيلها، و لا يداوى جريحها.
قلت: من عنى (أبو جعفرٍ عليهالسلام ) بذلك؟ قال: الملائكة».
12 ـ غيبت نعمانى، باب 11، ح 2؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 136؛
مستدرك الوسائل، ج 11، ص 36، ح 12368.
13 ـ روضة الكافى، حديث شماره 383؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 36؛
بحارالأنوار، ج 52، ص 270: عدّةٌ من أصحابنا، عن أحمد بن
محمّد، عن عثمان بن عيسى، عن بكر بن محمّد، عن سدير قال: قال
أبو عبد اللّه عليهالسلام : «يا سدير ألزم بيتك، و كن حلسا
من أحلاسه، و اسكن ما سكن اللّيل و النّهار، فإذا بلغك أنّ
السّفيانىّ قد خرج فارحل إلينا و لو على رجلك».
14 ـ مرآة العقول، ج 26، ص 259.
15 ـ معجم رجال الحديث، ج 8، ص 37.
16 ـ در تنقيح المقال، ج 2، ص 8، سطر 4، حديث را معتبر مىداند
و آن را بر رعايت تقيّه حمل مىكند. و در معجم رجال الحديث، ج
8، ص 36 نيز آن را محتمل المدح مىداند.
17 ـ تنقيح المقال، ج 2، ص 8، سطر 3؛ معجم رجال الحديث، ج 8، ص
35: «انّى طلبت إلى إلهى فى سَديرٍ و عبد السّلام بن
عبدالرّحمان ـ و كانا فى السّجن ـ فوهبهما و خلّى سبيلهما.»
18 ـ الأصول من الكافى، ترجمه محمّد باقر كمرهاى، ج 3، ص 364،
باب 100 فى قلّة عدد المؤمنين، ح 4: عن سدير الصّيرفىّ قال:
دخلت على أبى عبد اللّه عليهالسلام فقلت له: و اللّه ما
يَسعك القعود؟ فقال: و لم يا سدير؟ قلت: لكثرة مواليك و شيعتك
و أنصارك و اللّه لو كان لأميرالمؤمنين عليهالسلام ما لك من
الشيعة و الأنصار و الموالى ما طمع فيه تيمٌ و لا عدىٌّ؛ فقال:
يا سدير و كم عسى أن يكونوا؟ قلت: مائة ألفٍ؛ قال: مائةُ ألفٍ؟
قلت نعم، و مائتى ألفٍ. قال: مائتى ألفٍ؟ قلت: نعم و نصف
الدّنيا... يا سدير لو كان لى شيعةٌ بعدد هذه الجداء ما وسعنى
القعود،... فعددتها فإذا هى سبعة عشر».
19 ـ مرآة العقول، ج 2، ص 280: تشبيه و تمثيلى است.
20 ـ روضة الكافى، حديث شماره 411؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 36
(غيبت نعمانى، باب 11، ح 5 با اندكى تفاوت):
عدةٌ من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن علىّ،
عن حفص بن عاصم، عن سيف التمّار، عن أبى المرهف، عن أبى جعفرٍ
عليهالسلام قال:
«الغُبرَةُ (با غين مضموم و سكون با، يا به فتح آن دو) على من
أثارها، هلك المحاضير، قلت: جعلت فِداك و ما المحاضير؟ قال:
المستعجلون، أما إنّهم لم يريدوا إلاّ من يعرض لهم. ثمّ قال:
يا أبا المرهف أما إنّهم لم يريدوكم بمجحفةٍ إلاّ عرض اللّه
عزّوجلّ لهم بشاغلٍ، ثمّ نكت أبو جعفرٍ عليهالسلام فى الأرضِ
ثمّ قال: يا أبا المرهف. قلت: لبّيك. قال: أترى قوما حبسوا
أنفسهم على اللّه عزّ ذكره لا يجعل لهم فرجا؟ بلى و اللّه
ليجعلنّ لهم فرجا».
21 ـ روضة الكافى، حديث شماره 412؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 37؛
بحارالأنوار، ج 47، ص 297:
محمّد بن يحيى، عن محمّد بن الحسين، عن عبدالرّحمن بن ابى
هاشم، عن الفضل الكاتب قال: كنت عند أبى عبداللّه عليهالسلام
فأتاه كتاب أبى مسلمٍ؛ فقال: ليس لكتابك جوابٌ، أخرج عنّا.
فجعلنا يسارّ بعضنا بعضا؛ فقال:
«أىّ شيءٍ تسارّون يا فضل؟ إنّ اللّه عزّ ذكره لا يعجل لعجلة
العباد و لإزالة جبلٍ عن موضعه أيسر من زوال ملكٍ لم ينقض
أجله؛ ثمّ قال: إنّ فلان بن فلانٍ حتّى بلغ السابع من ولد
فلانٍ».
قلت: فما العلامة فيما بيننا و بينك جعلت فداك؟
قال: لا تبرح الأرض يا فضل حتّى يخرج السفيانىّ فإذا خرج
السّفيانىّ فأجيبوا إلينا ـ يقولها ثلاثا ـ و هو من المحتوم».
22 ـ مرآة العقول، ج 26، ص 280.
23 ـ تنقيح المقال، ج 2، ص 8، شماره 9468.
24 ـ همان؛ معجم رجال الحديث، ج 13، ص 287، شماره 9351: «كان
يكتب للمنصور و المهدى على ديوان الخراج».
25 ـ بنگريد به: الملل و النحل، محمّد بن عبدالكريم شهرستانى،
ترجمه مصطفى خالقداد هاشمى عباسى، ج 1، ص 201.
26 ـ روضة الكافى، حديث شماره 452؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 37؛
بحارالأنوار، ج 47، ص 143:
محمّد بن يحيى، عن احمد بن محمّد، عن الحسين بن سعيد، عن حمّاد
بن عيسى، عن الحسين بن المختار، عن أبى بصير، عن أبى عبداللّه
عليهالسلام قال: «كلّ رايةٍ ترفع قبل قيام القائم فصاحبها
طاغوتٌ يعبد من دون اللّه عزّوجلّ.»
27 ـ مرآة العقول، ج 26، ص 325.
28 ـ غيبت نعمانى، باب 5، روايت شماره 11 (و نيز شماره 12)؛
مستدرك الوسائل، ج 11، ص 34، باب 12، ح 12365:
أخبرنا علىّ بن الحسين قال: حدّثنا محمّد بن يحيى العطّار بقم
قال: حدّثنا محمّد بن حسّان الرّازىّ، قال: حدّثنا محمّد بن
علىٍّ الكوفىّ، عن علىّ بن الحسين، عن ابن مُسكان، عن مالك بن
أعين الجهنىّ قال: سمعت أبا جعفرٍ الباقر عليهالسلام يقول:
«كلّ رايةٍ ترفع قبل قيام القائم عليهالسلام ، صاحبها
طاغوتٌ».
29 ـ روضة الكافى، حديث شماره 483:
محمّد بن يحيى، عن أحمد بن محمّد بن عيسى، عن علىّ بن الحكم،
عن أبى أيّوب الخزّار، عن عمر بن حنظلة قال: سمعت أبا عبد
اللّه عليهالسلام يقول:
«خمس علاماتٍ قبل قيام القائم: الصّيحة، و السّفيانىّ، و
الخسف، و قتل النّفس الزّكيّه، و اليمانىّ.»
فقلت جعلت فداك إن خرج أحدٌ من أهل بيتك قبل هذه العلامات
أنخرج معه؟ قال: «لا». (بخشى از روايت مزبور در كتاب غيبت
نعمانى، باب 14، ح 9 آمده است).
30 ـ مرآة العقول، ج 26، ص 406.
31 ـ منظور همان عبد السّلام بن عبدالرّحمان نعيم است كه با
سَدير زندانى شده بود.
32 ـ روضة الكافى، حديث شماره 509؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 37؛
بحارالأنوار، ج 47، ص 297 و ج 52، ص 266:
حميد بن زياد، عن أبى العبّاس عبيد اللّه بن أحمد الدّهقان،
عن علىّ بن الحسن الطاهرى، عن محمّد بن زياد بيّاع السابرىّ،
عن أبان، عن صباح بن سيّابة، عن المعلّى بن خنيس قال: ذهبت
بكتاب عبد السّلام بن نعيم و سديرٍ و كتب غير واحدٍ إلى أبى
عبد اللّه عليهالسلام حين ظهرت المسوّدة قبل أن يظهر ولد
العبّاس بأنّا قد قدّرنا أن يؤول هذا الأمر إليك فماترى؟ قال:
فضرب بالكتب الأرض، ثمّ قال: «أفٍّ أفٍّ ما أنا لهؤلاء بإمامٍ،
أما يعلمون أنّه إنّما يقتل السفيانىّ».
33 ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 354، ح 5762 (باب النوادر،
آخر ابواب الكتاب)؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 38:
روى حمّاد بن عمرو، و أنس بن محمّد عن أبيه جميعا، عن جعفر بن
محمّد، عن أبيه، عن جدّه، عن علّى بن أبى طالب عليهمالسلام ،
عن النبىّ صلىاللهعليهوآله ، أنّه قال له :
«... يا علىُّ! إنّ إزالة الجبال الرّواسى أهون من إزالة ملكٍ
مؤجّلٍ لم تنقض أيّامه.»
34 ـ يعنى كسى كه اكنون زمام امور ممالك اسلامى را در دست
دارد، و مانند واژه امام بر عادل و جائر اطلاق مىشود. (اين
تعبير از ائمّه هدى عليهمالسلام در باره مثل مأمون، تقيّه
است).
35 ـ محلّهاى است در كوفه.
36 ـ عيون اخبار الرّضا عليهالسلام ، ترجمه حميد رضا مستفيد ـ
على اكبر غفّارى، (با اندكى تغيير)، نشر صدوق، چاپ 1372ش، ج 1،
ص 515، باب 25، ح 1؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 38:
حدّثنا أحمد بن يحيى المكتّب قال: أخبرنا محمّد بن يحيى
الصّولىّ قال: حدّثنا محمّد بن يزيد النّحوىّ قال: حدّثنى ابن
أبى عبدون، عن أبيه قال: لمّا حمل زيد بن موسى بن جعفرٍ إلى
المأمون و قد كان خرج بالبصرة و أحرق دور ولد العبّاس، وهب
المأمون جرمه لأخيه علىّ بن موسى الرّضا عليهماالسلام و قال
له: يا أبا الحسن لئن خرج أخوك و فعل ما فعل، لقد خرج قبله زيد
بن علىٍّ فقتل، و لولا مكانك منّى لقتلته، فليس ما أتاه
بصغيرٍ!!
فقال الرّضا عليهالسلام : «يا أميرالمؤمنين لا تقس أخى زيدا
إلى زيد بن علىٍّ، فإنّه كان من علماء آل محمدٍ غضب للّه
عزّوجلّ، فجاهد أعداءه حتّى قتل فى سبيله، و لقد حدّثنى أبى
موسى بن جعفرٍ عليهماالسلام أنّه سمع أباه جعفر بن محمّد بن
علىٍّ عليهمالسلام يقول: رحم اللّه عمّى زيدا إنّه دعا إلى
الرّضا من آل محمّدٍ، و لو ظفر لوَفى بما دعا إليه، و لقد
استشارنى فى خروجه، فقلت له: يا عمّ إن رضيت أن تكون المقتول
المصلوب بالكناسة فشأنك، فلمّا ولّى، قال جعفر بن محمّدٍ: ويلٌ
لمن سمع واعيته فلم يجبه.»
فقال المأمون: يا أبا الحسن أليس قد جاء فى من ادّعى الإمامة
بغير حقّها ما جاءَ؟
فقال الرّضا عليهالسلام : «إن زيد بن علىٍّ لم يدّع ما ليس له
بحقٍّ، و إنّه كان اتقى للّه من ذلك، إنّه قال: أدعوكم إلى
الرّضا من آل محمّدٍ عليهمالسلام ، و إنّما جاء ما جاء فى من
يدّعى أنّ اللّه تعالى نصّ عليه ثمّ يدعوا إلى غير دين اللّه
و يُضلّ عن سبيله بغير علمٍ، و كان زيدٌ و اللّه ممّن خوطب
بهذه الآية: «وَ جَاهِدُوا فِى اللّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُو
اجْتَبكُمْ».
37 ـ آخر كتاب السرائر (المستطرفات)، ج 3، ص 569، نقل از كتاب
ابو عبداللّه سيّارى؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 39: أبو عبد
اللّه السيّارى، عن رجل من أصحابنا، قال: ذكر بين يدى أبى
عبداللّه عليهالسلام من خرج من آل محمّد صلىاللهعليهوآله
.
فقال عليهالسلام : «لا زال أنا و شيعتى بخيرٍ ما خرج الخارجىّ
من آل محمّدٍ، و لودِدتُ أنّ الخارجىّ من آل محمّدٍ خرج و
علىَّ نفقةُ عياله».
38 ـ رجال النجاشىّ، مؤسسه نشر اسلامى، وابسته به جامعه مدرسين
حوزه علميه قم، 1416ه ق، ص 80، شماره 192؛ معجم رجال الحديث، ج
21، ص 227، شماره 14497.
39 ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 39: الحسن بن محمّد الطّوسىّ فى
(مجالسه) عن أبيه، عن المفيد، عن ابن قولويه، عن أبيه، عن سعد،
عن أحمد بن محمّد، عن علىّ بن أسباط، عن عمّه يعقوب بن سالم،
عن أبى الحسن العبيدى، عن الصّادق عليهالسلام قال:
«ما كان عبدٌ ليحبس نفسه على اللّه إلاّ أدخله اللّه
الجنّة.»
40 ـ ترجمه عبارتِ موجود در وسائل الشيعه است.
41 ـ بنگريد به: وسائل الشيعه، ج 11، ص 40.
42 ـ عيون اخبار الرّضا عليهالسلام ، ترجمه حميد رضا مستفيد ـ
على اكبر غفّارى (با اندكى تغيير)، ج 1، ص 625، باب 28، ح 70؛
وسائل الشيعه، ج 11، ص 40 (با تفاوت در سلسله سند و نيز تفاوت
اندكى در متن روايت):
... عن الحسين بن خالدٍ الكوفىّ، عن أبى الحسن الرّضا
عليهالسلام ، قال: قلت: جعلت فداك حديثٌ كان يرويه عبد اللّه
بن بُكَيرٍ عن عبيد بن زرارة، قال: فقال عليهالسلام لى: و ما
هو؟ قلت: روى عن عبيد بن زرارة، أنّه لقى أبا عبداللّه
عليهالسلام فى السّنة الّتى خرج فيها محمّد «إبراهيم» بن عبد
اللّه بن الحسن، فقال له: جعلت فداك، إنّ هذا قد ألّف الكلام
و سارع النّاس إليه فما الّذى تأمر به؟ (در وسائل الشيعه آمده
است: إنّ محمّد بن عبد اللّه قد خرج فما تقول فى الخروج معه؟)
فقال: «اتّقوا اللّه و اسكنوا ما سكنت السّماء و الأرض.»
قال: و كان عبد اللّه بن بُكَيرٍ يقول: و اللّه لئن كان عبيد
بن زرارة صادقا فما من خروجٍ و ما من قائمٍ، قال: فقال لى أبو
الحسن عليهالسلام :
«إنّ الحديث على ما رواه عبيدٌ و ليس على ما تأوّله عبد اللّه
بن بُكَيرٍ، إنّما عنى أبو عبد اللّه عليهالسلام بقوله: ما
سكنت السّماء من النّداء باسم صاحبكم و ما سكنت الأرض من الخسف
بالجيش».
43 ـ نهج البلاغه، ابن ميثم بحرانى، خطبه 231؛ صبحى صالح، ص
282، خطبه 190؛ فيض الإسلام، خطبه 232؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص
40:
«الزموا الأرض، و اصبروا على البلاء، و لا تحرّكوا بأيديكم و
سيوفكم فى هوى ألسنتكم، و لا تستعجلوا بما لم يعجّله اللّه
لكم، فإنّه من مات منكم على فراشه و هو على معرفة حقّ ربّه و
حقّ رسوله و أهل بيته مات شهيدا، و وقع أجره على اللّه، و
استوجب ثواب ما نوى من صالح عمله، و قامت النّيّة مقام إصلاته
لسيفه، فإنّ لكلّ شيءٍ مدّةً و أجلاً».
44 ـ غيبت نعمانى، باب 14، حديث شماره 67؛ وسائل الشيعه، ج 11،
ص 41: محمّد بن الحسن فى (كتاب الغيبة) عن الفضل بن شاذان، عن
الحسن بن محبوبٍ، عن عمرو بن أبى المقدام، عن جابر بن يزيد
الجعفىّ، عن أبى جعفرٍ عليهالسلام قال:
«الزم الأرض و لا تحرّك يدا و لا رجلاً حتّىترى علاماتٍ
أذكرها لك، أوّلها إختلاف بنى العبّاس و ما أراك تدرك ذلك و
لكن حدِّثْ به من بعدى عنّى، و منادٍ ينادى من السّماء.... .»
45 ـ بنگريد به: شرح نهج البلاغه، ابن ميثم بحرانى: «اختيار
مصباح السّالكين»، تحقيق محمّد هادى امينى، بنياد پژوهشهاى
اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اول 1366ه ش، ص 445، خطبه 231.
46 ـ همان گونه كه در شرح نهج البلاغه علاّمه خوئى، ج 7، ص 91
آمده است اين فقره با توجّه به روايات موجود در كتاب الغارات،
غيبت نعمانى، باب 13 حديث شماره 11، و ... اشاره به وجود مقدس
ولىّ عصر حجّة بن الحسن العسكرى (عج) مىباشد.
47 ـ الغارات، ابو اسحاق ابراهيم بن محمّد ثقفى كوفى متوفاى
283ه ق، تحقيق سيد جلال الدّين حسينى ارموى (محدّث)، سلسله
انتشارات انجمن آثار ملّى، 1350 ه ش، ج 1، ص 1 به بعد؛ وسائل
الشيعه، ج 11، ص 41، و نيز فقراتى در نهج البلاغه، صبحى صالح،
خطبه 93: ابراهيم بن محمّد بن سعيد الثّقفى، عن اسماعيل بن
أبان، عن عبد الغفّار بن القاسم، عن المنصور بن المعتمر، عن
المنهال بن عمرو، عن زرّ بن حبيش قال: خطب علىٌّ عليهالسلام
بالنّهروان فحمد اللّه و أثنى عليه، ثمّ قال:
«أيّها النّاس ـ أنا فقأت عين الفتنة و لم يكن أحدٌ ليجترئ
عليها غيرى...»
فقام رجلٌ فقال: يا أمير المومنين حدّثنا عن الفتن.
فقال عليهالسلام : «إن الفتن إذا أقبلت شبّهت، و إذا أدبرت
نبّهت...»
ـ ثمّ ذكر الفتن بعده إلى ان قام ـ فقام رجلٌ فقال: يا
أميرالمؤمنين ما نصنع فى ذلك الزّمان؟
قال عليهالسلام : «انظروا أهل بيت نبيّكم فإن لبدوا فالبدوا،
و إن استصرخوكم فانصروهم توجروا، و لاتسبقوهم فتصرعكم
البليّه».
فقام رجلٌ آخر، فقال: ثمّ ما يكون بعد هذا يا أميرالمؤمنين؟
قال عليهالسلام : و ثمّ إنّ اللّه تعالى يفرّج الفتن برجلٍ
منّا أهل البيت كتفريج الأديم، بأبى ابن خيرة الإماء (يعنى
القائم عليهالسلام )، يسومهم خسفا، و يسقيهم بكأسٍ مصبرّةٍ،
فلا يعطيهم إلاّ السّيف... حتّى تقول قريشٌ: لو كان هذا من
أولاد فاطمة عليهاالسلام لرحمنا».
48 ـ خورشيد مغرب، محمّد رضا حكيمى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،
زمستان 1360ه ش، ص 449.
49 ـ الأصول من الكافى، ترجمه محمّد باقر كمرهاى، ج 3، ص 233
و 235، باب 97، ح 14 و 23؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 460، كتاب
الأمر بالمعروف و ...، باب 24، حديث شماره 4.
50 ـ همان، حديث شماره 6.
51 ـ از قبيل: كتاب الغيبة نعمانى، باب 14، ح 13، ص 256: روايت
ابو بصير از امام باقر عليهالسلام كه آن حضرت فرمود:
«و ليس فى الرّايات رايةٌ أهدى من راية اليمانىّ، هى راية هدىً
لأنّه يدعو إلى صاحبكم فإذا خرج اليمانىّ، حرم بيع السّلاح على
النّاس و كلّ مسلمٍ، و إذا خرج اليمانىّ فانهض إليه، فإن رايته
راية هدىً، و لا يحلّ لمسلمٍ أن يلتوى عليه، فمن فعل ذلك فهو
من أهل النّار لأنّه يدعو إلى الحقّ و إلى طريقٍ مستقيمٍ».
و نيز در همان باب، حديث شماره 50 روايت ابو خالد كابلىّ از
امام باقر عليهالسلام
قال: «كأنّى بقومٍ قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحقّ فلا يعطونه،
ثمّ يطلبونه فلا يعطونه، فإذا رأوا ذلك وضعوا سيوفهم على
عواتقهم فيعطون ما سألوه، فلا يقبلونه حتّى يقوموا، و لا
يدفعونها إلاّ إلى صاحبكم، قتلاهم شهداء، أما إنى لو أدركت ذلك
لا ستبقيتُ نفسى لصاحب هذا الأمر». بحارالأنوار، ج 60، ص 216.
سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1368، باب 34، ح 4088؛ المعجم الأوسط، ج
1، ص 200، شماره 287:
قال رسول اللّه صلىاللهعليهوآله : «يخرج ناسٌ من المشرق
فيوطّئون للمهدىّ سلطانه» و نيز سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1366،
باب 34، ح 4082.
صحيح مسلم، ج 4، ص 172، ح 1923: از پيامبر گرامى اسلام
صلىاللهعليهوآله نقل مىكند كه آن حضرت فرمود: «لا تزال
طائفةٌ من أمّتى يقاتلون على الحقّ، ظاهرين إلى يوم القيامة» و
نيز در همان صفحه، حديث شماره 1923.
منبع: مجله مشکوة، شماره 79
تلخیص و ویرایش: آینده روشن |