اعتماد به نفس ، عبارت است از
احساس اطمينان نسبت به خود. به عبارت ديگر ، اعتماد به نفس يک
فرد به نحوه ي احساس اودرباره ي (( من )) خويش بستگي دارد .شما
در مورد خودتان چگونه فکر مي کنيد ؟ آيا نظر مساعدي نسبت به
خودتان داريد و به خودتان احترام مي گذاريم ؟ اگرپاسخ شما به
سوالات اخير مثبت باشد ، در اين صورت مي توان گفت که شما از يک
من قوي و ايده آل ، برخوردار هستيد ، اما اگرشما نظر مساعدي
نسبت به خودتان نداشته باشيد و براي خودتان احترام قايل نشويد
، مي تون گفت که شما داراي من ضعيفي هستيد .مع الو صف ، بايد
گفت که نظر فرد نسبت به خودش در موقعيتهاي مختلف زندگي يکسان
نيست و ممکن است که او دريک موقعيت خودش را خوب و قوي بپندارد
، ولي در موقعيت ديگري خود پنداري ضعيفي داشته باشد .
اما ، چيزي که تاصف آور است
، اين است که اغلب ما ، معمولا" بيشتر به جنبه هاي ضعيف خودمان
اهميت مي دهيم و تمام توجه امان را بر روي نکته ضعفهايمان
متمرکز مي کنيم نه بر وي امتياز اتمان . پس ، چاره کار چيست ؟
نخستين قدم شما براي تقويت و بالا بردن اعتماد به نفستان ،درک
و فهم اين حقيقت بايد باشد که اعتماد به نفس ، در واقع همان
نظر و عقيده اي است که شما راجع به خودتان داريد. آگاهي از اين
امر منجر به اين خواهد شد که در تقويت اعتماد به نفستان در
مسير صحيحي گام برداريد . در مرحله’ بعدي ، بايد از خودتان
بپرسيد که چرا در برخي از جنبه هاي زندگي داراي اعتماد به نفس
کافي نيستند ؟ يک دليل آن ، شايد مورد مقايسه قرار دادن خودتان
با افراد ديگر باشد .
به اين ترتيب ، اگر در اين
مقايسه شما خودتان را کمتر از ديگران بدانيد، مسلما" خود
پنداريتان رو به نقصان خواهد نهاد. به طور کلي ، هنگامي که شما
خودتان را با فرد ديگري مقايسه مي کنيد ، اين فرد ، چه يک
هنرمند باشد ، و چه يک ورزشکار ، يک وکيل ، يک پزشک ، يک تاجر
، و يک دانشجو ، اگر آن فرد را در برخي خصوصيتها بهتر از
خودتان بدانيد ، خود پنداري شما تضعيف خواهد گشت . اما ، جهت
مقابله با اين وضعيت و جهت اين که خود پنداري صحيح و مناسبي از
خود داشته باشيد ، بهترين شيوه نگريستن به ساير افراد، داشتن
يک نگرش کلي است – نگرشي که در آن ، همه’ انسان ها با هم برابر
در نظر گرفته مي شوند . به عبارت بهتر ، به هنگام مقايسه خود
با ديگران بايد به اين نکته توجه داشته باشيد که هر انساني
داراي منابع مختلفي است . هيچ کس يک مرد يا يک زن نيست . بلکه
پيش از هر چيز ديگري همه يک انسان هستيد .
شما با يک اسب برابر نيستيد
، زيرا يک اسب بسيار قوي تر از شماست .، اما شما در مورد قدرت
خودتان نسبت به آن اسب ، هيچ نقصي در خودتان احساس نمي کنيد .
سرعت يک سگ بسيار سريعتر و هيکل يک فيل ، بسيار تنومندتر از
شماست اما شما در اين گونه موارد نيز هيچگونه کمبودي در خودتان
احساس نخواهيد کرد ، زيرا اين حيوانات خارج از دايره ي تعميم
شما به عنوان يک انسان ، قرار دارد . برخي از ما ، افراد ديگر
را داراي خصلتهايي مي بينيم که خود فاقد آن ها هستيم و لذا در
خودمان احساس کمبود مي کنيم . اين احساس کمبود و عدم کفايت –
حتي اگر در مورد يک جنبه’ جزئي و کوچک باشد – سريعا" در سرتاسر
وجود و در کليت خود
پنداري ما ، گسترش مي يابد . ولي اگر ما همه ي مردم را به چشم
يک انسان بنگيرم ، در آن صورت ، ديگر همه کس با هم برابر
خواهند بود . بلند و کوتاه ، ثروتمند و فقير ، دانا و نادان ،
چاق و لاغر و . . . همگي بي معنا هستند .
ما به عنوان يک انسان همگي
يکي هستيم و تفاوت و رقابتي بين ما وجود ندارد . بنابراين ، از
آن جا که رقابت بين انسانها بي معناست ، ما نه مي توانيم
موقعيت خودمان را به عنوان يک انسان بالاتر ببريم و نه مي
توانيم آن را پايينتر آوريم . ما هميشه يک انسان بوده ايم ،
هستيم و خواهيم بود و اين يک واقعيت انکار ناپذير است . اگر ما
ديگران را به عنوان يک انسان بنگريم ، متوجه خواهيم شد که هر
انساني در روي زمين ، توانايي انجام کارهايي را دارد که ما
نداريم . از طرف ديگر ، ما هم مي توانيم کارهايي انجام دهيم که
ديگران نمي توانند ، اما اين امتيازات ، ما را از ديگران
کوچکتر يا بزرگتر نمي سازد ، بلکه فقط باعث تفاوتهايي بين ما و
ديگران در برخي از زمينه هاي خاص زندگي مي گردد . بنابراين ،
اگر کسي خصلتي داشته باشد که ما نداشته باشيم ، و اين مسئله
ممکن است از نظر آن کس نوعي برتري به حساب آيد ، ولي از نظر ما
، آن خصلت ، تنها تفاوت ساده اي بين ما و او خواهد بود .
بر دو درخت نظري اندازيد .
يکي از اين درختان ، ماموت تنومندي با عمري بيش از هزار سال
است ، آن ديگري ، درخت کاج کوچکي است که در بيشه زارها روئيده
است . آيا از نظر شما ، درخت ماموت تنومند از درخت کوچک کاج
برتر است ؟ مسلما" اين طور نيست . از نظر شما ، آنها هردو فقط
يک درخت هستند ، يکي کوچک و يکي بزرگ . به اين ترتيب ، زماني
هم که بر دو نفر انسان مي نگريد ، چه يکي از آنها استعداد
بيشتري نسبت به ديگران داشته باشد ، چه نه ، آنچه که شما خوايد
ديد فقط دو نفر آدم خواهد بود ، نه بيشتر و نه کمتر . اگر شما
موفق شويد که عملا" مردم ديگر را در شکل واقعي خودشان ، بدون
اصرار در برتر دانستن يکي بر ديگري و رقابت بين آنها ، ببينيد
، در آن صورت مي توان گفت که شما به درجه’ بالايي از اعتماد به
نفس دست يافته ايد و خودتان را آنچه که هستيد – يعني به يک
انسان- مي بينيد .
هرکس داراي امتيازي نسبت به
ديگران است ، شما داراي چه توانائي هستيد که ديگران ندارند ؟
مسلما" شما مي توانيد کارهايي انجا دهيد که افراد دور و برتان
قادر انجام آن کارها نيستند . آيا داشتن اين توانائيها ، شما
را برتر از ديگران مي سازد ؟ يا اين که فقط به اين معناست که
شما مي توانيد کاري را بهتر از برخي از افراد ديگر ، انجام
دهيد ؟ اگر در زندگي شما ، شخصي وجود داشته باشد که که شما با
نگاهي از پايين به بالا ، او را برتر از خودتان مي پرداند در
اين صورت لازم است که برروي اعتماد به نفستان اندکي کار کنيد .
از طرف ديگر،اگر در زندگي
شما کس ديگري وجود داشته باشد که شما با نگاهي از بالا به
پايين ، او را کمتر از خودتان مي پنداريد ، باز هم لازم است به
تقويت اعتماد به نفستان مشغول شويد . اما اگر شما همه’ انسانها
را – چه آنهايي را که قبلا" برترين برترينها و چه آنهايي را که
کم ترين کمترينها هستيد – با خودتان برابر بدانيد ، در اين
صورت مي توان گفت که سطح اعتماد به نفس شما خوب و طبيعي است .
شما ، در صورتي از اعتماد به نفس بالايي برخوردار خواهيد شد که
در رقابت دائم با تنها چيزي که احساس رقابت را در شما تحريک مي
کند – يعني خودتان – قرار داشته باشيد . در اين صورت ، زندگي
از نظر شما چيزي همانند يک بازي جلوه گر خواهد شد – يعني ،
موقعيتهاي دشوار زندگي را در حکم قوانين يک بازي در نظر خواهيد
گرفت. (ماجراي مارتين نمونه ي خوبي از قضيه ي ((رقابت با خود))
است . مارتين که در يک مغازه ي موکت بري مشغول به کار بود .
مشکل او اين بود که دائما" سعي کرد در کار خودش سريعتر و بهتر
از ديگران باشد ، اما هرگز موفق به اين کار نشده بود .
بعد از مدتي ، مارتين تصميم
گرفت که فقط با خودش به رقابت بپردازد .، به همين منظور ، او
براي اولين بار در طول زندگي اش يک زما سنج و دفترچه ياد داشتي
را با خودش به يک مجتمع ساختماني برد که قرار بود اتاقهاي
آپارتمانهاي آنجا را موکت کند . با شروع کار ، مارتين با
استفاده از زمان سنج ، مدت زماني را که صرف موکت کردن اتاقها
مي کرد ، اندازه گرفت و در دفترچه يادداشت کرد . در روز اول ،
موکت کردن اتاق خواب يکساعت ، هال دو ساعت اتاق پذيرايي يک
ساعت و ده دقيقه ، و راه پله ها دو ساعت ساعت ونيم ، طول کشيد
. روز بعد که مارتين براي موکت کردن کردن خانه ي ديگري از خانه
هاي همان مجتمع مراجعه کرد ، بيش از هر زمان ديگري براي شروع
کارش اشتياق داشت .
به همين دليل ، او دفترچه و
زمان سنج را از جيبش بيرون آورد و خيلي زود ، آماده ي کار شد .
هدف او اين بود که کارش را خيلي سريعتر از روز قبل انجام دهد .
پس از شروع به کار ، بدون آن که مارتين متوجه باشد ، زمان به
سرعت سپري شد و او موفق شد که در مجموع ، نيم ساعت زودتر از
دفعه قبل کارش را به پايان ببرد . بعد از آن روز ، مارتين براي
دست يابي به رکوردي بهتر ، هر روز بر سرعت کارش افزود و با اين
رويه اي که در پيش گرفت طولي نکشيد که او در مغازه اي که مشغول
به کار بود ، به سريعترين موکت بر تبديل شد . در مرحله ي بعد ،
مارتين کيفيت کارش را تا آن جا که ممکن بود بالا برد ، به
صورتي که در کار او و فاصله و خط بين موکتها از نگاه بيننده
اصلا" به نظر نمي آمد و موکتها تمام حاشيه ي ديوارها را کاملا"
مي پوشاندند و زيبايي کار را بيشتر مي کردند . بعد از اين
مرحله ، مارتين که ديگر معروفترين موکت بر منطقه شده بود ،
لازم ديد که به عنوان يک هدف مهم ، مغازه مستقلي براي خودش باز
کند ، بنابراين ، شروع به پس انداز کردن درآمدهايش کرد .
مارتين مصمم بود که به بازي رقابت با خودش ادامه دهد ، لذا ،
هر زماني که پولي گيرش مي آمد ، با خودش عهد مي کرد که هفته ي
بعد ، دو برابر آن را کسب کند . اين گونه بود که مارتين در عرض
دو سال توانست بزرگترين مغازه’ موکت بري شهرشان را بخرد و لازم
به گفتن نيست که همراه با موفقيت او در کارش ، اعتماد به نفس
او نيز دو چندان شد .
و اين نبود مگر در نتيجه رقا
بت با خود .) هر زمان که کسي هدفي براي خودش تعيين مي کند ، با
دست يافتن به آن هدف ،خود پنداري او تقويت مي شود، اين امر چه
در مورد اهداف بلند مدت ، چه ميان مدت و چه کوتاه مدت ، صادق
است . اهدافي که توام با (( رقابت با خود )) هستند ، بسيار سهل
الوصولند ، چرا که به هنگام رقابت با خود ، تمام کوشش ما صرف
اين مي شود که کاري را بهتر يا سريعتر از دفعات قبل انجام دهيم
، به اين ترتيب ، رسيدن به هدفي و تکميل کاري ، باعث احساس
رضايت و تقويت (( من )) ما مي شود . شما هم مي توانيد همانند
مارتين ، تمام کارهايتان را با استفاده از يک زمان سنج با سرعت
بيشتري نسبت به دفعات قبل به انجام برسانيد . همچنين ، مي
توانيد معيارهايي از قبيل افزايش ميزان سطح ريلاکس بدنتان ،
افزايش تعداد کارهاي خير خواهانه اي که هر هفته انجام مي دهيد
، و افزايش تعداد اهدافي که در يک زمان معيني به آنها دست مي
يابيد را به عنوان انگيزه هايي براي (( رقابت با خودتان )) در
نظر بگيريد .
آنچه که لازم است در انجام
کاري آنگونه باشيد ، اين است که تمام سعي و تلاش خود را به کار
ببريد . اگر چه ممکن است شما با تلاشي که مي کنيد روزي به يک
برسيد و روز ديگري به ده ، نبايد نگران نباشيد ، زيرا اصولا"
ساخت انسان چنين است که تحت تاثير نوسانات ريتمهاي گوناگوني
قرار دارد ( اصل ريتم ) . بنابراين ، زماني که شما با وجود
تمام تلاشي که مي کنيد ، نمي توانيد به نتايج مطلوبي دست يابيد
، نبايد احساس گناه بکنيد ، زيرا شما هر چه در توان داشته ايد
، به کار برده ايد. گذشته از آن ، شما هميشه تحت تاثير
نيروهايي قرار داريد که کنترل اين نيروها از اختيار شما خارج
است (که ما در اصطلاح کلي اين نيروها را خواست خدا ، قضا و قدر
، قسمت و ... مي ناميم ). در واقع ، شما فقط توان کنترل
بازخوردها ، نگرشها ، عواطف و احساسات خودتان را داريد ، نه
بيشتر.
هيچ چيز در دنيا به اندازه ي
احساس برنده بودن نمي تواند اعتماد به نفس انسانها را تقويت
کند . اگر شما در موقعيتي برنده باشيد، اعتماد به نفستان تقويت
خواهد شد. اگر شما در انجام کاري بهتر از دفعات قبل عمل کنيد ،
در اين صورت احساس برنده بودن خواهيد کرد.
بنابر آنچه گفته شد ، اولين قدم شما براي تقويت اعتماد به
نفستان ، عبارت خواهد بود از انتخاب زمينه اي در زندگي که در
آن خوب عمل مي کنيد اما قصد داريد بهتر عمل کنيد.
اکنون ، جهت رقابت با خودتان
براي پيشبرد فعاليت مورد نظر ، اين پيشرفت را براي خودتان يک
هدف قرار دهيد.قبل از همه ، مشخص سازيد که وضعيت کنکوني شما
نسبت به آن فعاليت چگونه است و چگونه مي توانيد اين وضعيت را
بهتر کنيد . آيا مي خواهيد کميت را افزايش دهيد؟ آيا مي خواهيد
سرعت را بالا ببريد؟ آيا به فکر پيشرفت در کيفيت کارتان
هستيد؟؟؟
سرانجام ، براي رسيدن به
اهدافتان ، برنامه هاي عملي تدارک ببينيد. به اين منظور ،
هميشه تصوير رسيدن به اهدافتان را در ذهنتان داشته باشيد و با
تمسک به اين تصوير ، تا زمان رسيدن به آن اهداف ، در اين مسير
گام برداريد . به اين ترتيب ، شما با پرداختن به رقابت با
خودتان ، پس از کسب موفقيت در اين رقابت ، قادر خواهيد شد موفق
شدن و برنده بودن را براي خودتان ، تبديل به عادت کنيد که
نتيجه ي آن چيزي نخواهد بود ، مگر افزايش اعتماد به نفس در شما
.
|