كاروان بود و
بیابان عطشناك غدیر |
و نبى ملتهب از باده
ادراك غدیر |
كاروان بود و
بیابان كه سراپا مىسوخت |
و محمد، كه افق را
به نگاهش مىدوخت |
آنچه ما نیز شنیدیم
كه شد، مىدانست |
تشنه حادثهاى بود،
و خود مىدانست! |
وحى آمیخته با جام
افق خواهد شد |
وحى روشنگر ابهام
افق خواهد شد |
انتظارش به سر آمد
كسى از راه رسید |
آن كه بود از دل
توفانىاش آگاه رسید |
گفت برخیز كه از
یار سفیر آمده است! |
به چراغانى صحراى
غدیر آمده است |
موج یك حادثه در
جان غدیر است امروز |
و على چهره تابان
غدیر است امروز |
آن كه سر مىدهد از
دل همه شب ناله عشق |
مژدهات باد! كه شد
بعد تو دنباله عشق |
آخرین جمله پیغام
رسالت باقى است |
گام نه، صعبترین
گام رسالت باقى است |
دست در دست على از
همگان بیعت گیر |
خیز و از مردم هر
سوى زمان بیعت گیر! |
و بگو هست على بعد
تو مولاى همه |
گر كه تنهاش گذارند،
بگو واى همه! |
همه بودند، و
دیدند، و بیعت كردند |
هر چه حق گفت شنیدند
و بیعت كردند |
بیعت شیشهاى و آهن
پیمان شكنى |
داد از بیعت آبستن
پیمان شكنى |
پس از آن بیعت پر
شور، على تنها ماند |
و وصایاى نبى، در دل
صحرا جا ماند |
اى برادر! تو كه
این سوى زمانى، هش دار! |
تو بر این عهد،
مبادا كه نمانى! هش دار |
دلت اى دوست اگر
شیعه آیین علیست |
یا كه چشمان تو
سجاده خونین علیست |
هم از آن روست كه
عهدیست تو را با مولا |
پس به یادآر و به پا
خیز و بگو یا مولا! |
ما هنوز از دل خود
صوت نبى مىشنویم |
خلوتى گر بنماییم
شبى، مىشنویم |
بیعتى را كه نمودیم
به خاطر داریم |
پیش از آن، آنچه كه
بودیم به خاطر داریم |
چهارده قرن پس از
حادثه پیمان بستن |
به كه پیش از همگان
بستن و هم بشكستن |
موج آن حادثه در
جان غدیر است هنوز |
و على چهره تابان
غدیر است هنوز |
راه سخت است و
بلاخیز، ولى كوتاه است |
و هدف گام نخست است،
كه بسم الله است |
سفرى باید از آن
بادیه تا منزل دوست |
سفرى نیست كه راه از
خود او تا خود اوست |